chamran_kids
دنبال کننده
10
پست
765
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
#معلم_آرزوها(معرفی فیلم آوای قلب) . یک خانم که تازه شوهرش او و دو پسر کوچکش را رها کرده، ناامید به خانه مادرش برمی گردد. تنها دارایی اش این است که میتواند ویولن بزند و چند سال پیش، ۵۰ تا ویولن از مغازه ای خریده و هنوز هم نگه داشته است. دوست دارد به بچه ها موسیقی درس بدهد. برای این علاقه اش زحمت های زیادی میکشد تا او را به عنوان معلم موقت در مدرسه ی محله ی فقیرنشین، استخدام کنند. قسمتی از اصرارش برای این است که به پول این شغل هم احتیاج دارد ولی اوضاع همینطور باقی نمی ماند.وقتی خانم معلم کارش را شروع میکند او میماند و بچه های کوچک، و کاری خیلی سخت به اسم ویولن زدن. . خانم معلم اصطلاح ها و اخلاق های خاص خودش را دارد. کم کم او به دل بچه ها و خانواده هایشان راه پیدا می کند و آنها هم به دل معلم. بعد از ده سال آموزش و پرورش تصمیم میگیرد برنامه های متفرقه ی مدارس منتفی شود، و این بار همه کنار معلم هستند تا بچه ها از این کلاس و معلم، محروم نشوند.... . پ.ن: با کدام درس و کلاس متفرقه خاطره ی فراموش نشدنی دارین؟ یا قراره چه خاطره ای برای بچه های کوچیک و بزرگ بسازید؟ خاطره ای به یاد ماندنی؟🤔😇 . #مدرسه_آرزوها #معلم #پشتکار_معلم #بچه های_فقیر#استعداد#انگیزه#علاقه #مهارت آموزی#فوق برنامه#فیلم_آوای_قلب
27 بهمن 1399 15:28:59
0 بازدید
chamran_kids
📖 مجموعه داستان های #گِل_آباد قسمت سوم 👈 پادشاه مجسمه ها هم چنان ادامه داره... #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #قصه #کودک
24 بهمن 1397 08:10:16
0 بازدید
chamran_kids
#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت سوم . دوران ابتدایی ما دختران دهه شصتی، باهمه فراز و نشیب هایش به پایان رسید و ما وارد دوره راهنمایی شدیم. دوره ای عجیب و پیچیده.خیلی از بحران های جسمی و روحی برای ما در این دوران اتفاق افتاد. بحران هایی که معمولا بدون آگاهی های قبلی بود. همین قضیه خیلی از بچه ها را دچار مشکل کرد و باعث شد دوستان همسن، در حل این بحران ها به هم کمک کنند که اکثرا این کمکها موفقیت آمیز نبود و حتی مشکل ساز هم بود. در این دوران بود که نماز جماعت، لباس مدرسه و خیلی چیزهای دیگر به راحتیِ دبستان، برای بچه ها قابل هضم نبود و طغیان ها داشت یکی یکی در وجود بچه ها شکل می گرفت معلمهای پرورشی کماکان یکی از نقطه قوت های مدارس بودند. در دوران راهنمایی صبحگاه های متفاوت تری را تجربه می کردیم. حفظ قرآن برای ما معمولا از این دوران شروع شد و اتفاق خیلیِ مبارکِ اردوهای یک روزه و حتی اردوهایی که شب جایی بمانیم. فقط نمیدانم چرا مدرسه کمترین تلاش را برای راضی کردن خانواده ها انجام میداد. ما را با یک برگه به خانه می فرستادند و خودمان باید با هر ترفندی که بلد بودیم خانواده مان را راضی میکردیم تا به ما اجازه دهند به اردو برویم. دوستانی داشتم که یک هفته به طور مستمر بابت اردو گریه می کردند شاید دل خانواده شان نرم شود. خاطره ی اولین اردوهای قم جمکران در این سن برای ما ماندگار شد و حالا که فکر می کنم واقعا سن خوبی بود برای تجربه های جدید کنار آدمهایی که خانواده ات نیستند ولی میتوان بهشان اطمینان کرد. یکی از چالش های ما در دوران راهنمایی، تنوع مربی ها بود. ما که در ابتدایی با یک معلم اصلی و نهایتا دو سه تا معلم ورزش، خط و ...سر و کار داشتیم یکدفعه وارد محیطی شدیم که برای هر درس یک معلم داشتیم. با روحیات و سلیقه های متفاوت. خود منتا مدت ها سردرگم بودم که هر مربی برای کدام درس بود، چه تکلیفی داد و چه توقعی از ما سر کلاس دارد. باز این مسئله هم جزء چیزهایی بود که بعضی مدارس برایش فکری کرده بودند و بعضی نه. فلسفه وجودی معلم راهنما از همین جا نشات گرفته بود،کسی که بتواند با بچه ها ارتباط بگیرد و بین این همه معلم جورواجور، دانش آموزان را راهنمایی کند. مثل معلمهای پرورشی معلم راهنماها هم توانمدی های مختلف داشتند. بعضی در انجام ماموریت مهمشان موفق بودند و بعضی نه. ارتباط نداشتن یا کم داشتن همه معلم های یک پایه باهم، خودش کار را خیلی سخت کرده بود. ادامه مطلب در کامنت اول 👇
12 تیر 1399 18:45:39
0 بازدید
chamran_kids
من معلم نیستم ولی این سالها این نعمت به من داده شد که کنار بچهها و معلمها باشم و ارتباطشان را ببینم. معلمهایی که غذای بچههای ۴و۵ ساله را با مهربانی برایشان جمعوجور میکردند. معلمهایی که بدون هیچ ابراز ناراحتی، لباسهای بچههای کوچک و بزرگ را عوض کرده و در شخصیترین کارهایشان به آنها کمک میکردند. معلمهایی را دیدم که با تب و مریضی شدید به مدرسه آمدند. معلمهایی که نوبت گذاشتند برای سفر اربعین و از علاقه بسیار باارزششان گذشتند. معلمهایی را دیدم که پابهپای بچهها میدوند، از بلندیها بالا میروند و بچگی میکنند تا بچهها نشاط پیدا کنند. معلمهایی را دیدم که به عیادت بچهها میروند، پابهپای مشکلات خانوادگی بچهها اشک میریزند، از هزینه خودشان برای بچهها هدیه میخرند و با ذوق تمام کادوهایشان را تقدیم بچهها میکنند. معلمهایی را دیدم که از راههای دور و نزدیک، بچه به بغل، با سختی و با نیتهای خوب و پاک به مدرسه آمدند و هروقت لازم شد اضافهتر ماندند تا کار بچهها زمین نماند. معلمهایی که به مدرسه کمک کردند، کلاس آنلاین برگزار کردند، تمام کارهایی را که سختشان بود و بلد نبودند یاد گرفتند تا ذرهای در رشد بچهها وقفه نیفتد. من این فرصت را داشتم کسانی را در این سالها ببینم که از خودشان گذشتند تا بچهها بهتر بزرگ شوند. کسانی که از وابسته بودن بچهها به خودشان ناراحت نبودند و سعی کردند کمک کنند بچهها با کمال آرامش ذره ذره قد بکشند. خدارا شکر میکنم که در این مدت معلمهای زیادی دیدم و معلمهای زیادتری داشتم! معلمهای چمران، دختران و پسران شهید چمران، خواهران و برادران من، با هیچ واژهای و با هیچ هدیهای هیچوقت نخواهم توانست ذرهای از چیزهایی که به من یاد دادید را جبران کنم چه برسد به عمر و جوانی که پای بزرگشدن تک تک بچهها گذاشتید دعا میکنم عمرتان پربرکت باشد و این نعمت تا مادامی که هستید بر سرتان مثل باران بهاری تند و باحرارت ببارد.
12 اردیبهشت 1399 17:59:12
0 بازدید
chamran_kids
خیمه های اربعین . داریم کم کم به اربعین نزدیک میشیم. امسال که نمیتونیم به سفر اربعین بریم، میشه یه کارایی تو خونه هامون انجام بدیم. . مثلا خیمه درست کنیم. خیمه هایی که تو راه می دیدیم و توش استراحت می کردیم. . برای درست کردن یه خیمه ی کاغذی، کافیه فقط از روی عکس ها، کاغذرنگیمون رو تا بزنیم!👆 . میشه کلی از این خیمه ها درست کردو اون هارو رو یه مقوای بزرگ نصب کرد، اونطوری یه ماکت خیلی قشنگ داریم و خونه مون پر از خیمه های اباعبدلله میشه😊 . #اربعین_حسینی#خیمه#اباعبدلله #چمرانی_ها #اوریگامی#کودکان #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجموعه_شهید_چمران
13 مهر 1399 17:09:43
0 بازدید
chamran_kids
. 📝قسمت اول . ما دخترانی هستیم که در فاصله بین سالهای ۶۰ تا اواخر ۶۹ متولد شدیم. پس طبیعی است که به ما بگویند: دختران دهه شصتی. ما بنا بر سالی که متولد شدیم، درگیر ماجراهایی بودیم که هر کدام از آن ماجراها برای یک دهه کافیست. در سالهای کودکی ما حزب جمهوری منفجر شد، رئیس جمهور و نخست وزیر کشور ترور شدند، امام خمینی فوت کرد و اینها تازه اتفاقات درشت زمان کودکی ماست. چون در تمام این سالها جنگ و بمباران همبوده و ترور پشت ترور. پس با این تفاسیر همیشه در حال شرکت در راهپیمایی یا تظاهرات یا تشییع جنازه شهدا یا جشن بازگشت آزادگان و خلاصه یک رویداد مذهبی اجتماعی_سیاسی بودیم. فرقی نمی کرد مذهبی و انقلابی باشیم یا ضدانقلاب و غیر مذهبی، از شیری تغذیه کردیم که پر از نگرانی، اضطراب، ابهام و ناراحتی بود. البته نمیدانم کنار این غم و غصه ها، چقدر چیزهای دیگر در شیرمان مخلوط شده و رشدمان داده است؛روحیه شجاعت خانواده هایمان، ایمان و اعتقادی که به کارشان داشتند، انگیزه ای که در وجودشان حفظ کرده بودند و از همه مهمتر مقاومتشان! به هر حال ما باهر شرایطی بود بزرگ شدیم و از اواخر سال ۶۷ به بعد قرار شد دختران دهه شصتی به مدرسه بروند..... . ادامه دارد... . #ما_که_هستیم #تاریخچه_چمرانی_ها #دختران_دهه_شصتی #تربیت_دخترانه #دهه_شصتی_ها_نسل_سوخته_نیستند #بالاخره_زنده_موندیم_و_بزرگ_شدیم_چه_بزرگ_شدنی #مدرسه_رفتنمان_خودش_حکایتیه #دهه_شصت #دهه_شصتیها
10 تیر 1399 18:32:25
0 بازدید
ادمین چمران
0
0
🇮🇷 خوشحالی از نزدیک شدن به جشن تولد انقلاب رو می تونیم با بقیه شریک بشیم. بسته های نذری انقلاب، امروز با همکاری دخترهای ادبستانی آماده شد. و بعد هم بین همسایه های ادبستان، پخش شد. روی هر بسته یک جمله و یا یک نقاشی کشیده شد. #من_یار_انقلابم #پویش_مردمی_کودک_و_انقلاب #پروژه #دهه_فجر #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #چمرانی_ها