پست های مشابه

مجموعه مادرانه حنان

#کتاب_مادرانه معرفی کتاب عادت های اتمی در راستای نظم مادرانه کتاب عادت‌های اتمی نویسنده جیمز کلیر مترجم هادی بهمنی این کتاب به ما یاد می‌دهد که چطور با انجام کارهای کوچک می‌توانیم یک کار را به عادتمان تبدیل کنیم و با گذشت زمان به نتیجه‌های دست نیافتنی و بزرگ برسیم. و همچنین چطور می‌توانیم یک عادت بد را ترک کنیم و تغییر دهیم. چطور نباید در مسیر دستیابی به یک هدف خسته شد و در انجامش مداومت داشت و چطور می‌توانیم از روزها و لحظاتمان بیشتر و مفید‌تر استفاده کنیم. و تمام این راهکارها به سادگی امکان‌پذیره. #مجموعه_مادرانه_حنّان #کتاب_مادرانه #نظم_مادرانه #عادت_های_اتمی #عادت_های_اتمی_جیمز_کلیر #کتابخوانی_هدف_دار #کتابخوانی_هوشمند

04 مهر 1400 12:53:57

35 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

#کتاب_مادرانه هو النور . امروز روز شهادت امام حسن عسکری(ع) است. کتاب «حاء مشدد» دقیقا همین روز و روزهای بعد از شهادت را روایت می‌کند. روزهای سختی که شیعیان در بدترین شرایط و بیشترین فشار از طرف حکومت عباسی قرار دارند. روزهایی که حکومت به دنبال جانشین امام یازدهم شیعیان کل سامرا را زیر و‌ رو می‌کند ولی هرچه بیشتر می‌گردد کمتر می‌یابد. جعفر کذاب، برادر امام شهید نیز آتش‌بیار معرکه شده است و با کارهایش خون به دل مادرش حدیثه خاتون و‌ عمه‌اش حکیمه خاتون می‌کند. . مگر می‌شود مادر باشی و دردهای حدیثه خاتون و نیز حکیمه خاتون را که کم از مادر نبود برای امام شهید، درنیابی؟ از یک طرف فرزندی که عزیزترین است در آسمان و زمین، را به شهادت رسانده‌اند و همسرش و فرزندی که موعود عالمیان است به امر خدا از دیده‌ها نهان شده باشند، از یک طرف فرزند ناخلفی که به جای کمک‌حال بودن در این شرایط و اطاعت از امر ولی خود، حرمت و عزا سرش نشود و با کارهایش نمک به زخمت بپاشد... . برشی از کتاب:. حدیثه به آرامی پلک می‌زند و سرش را به علامت تأسف تکان می‌دهد و با صدای نیمه گرفته می‌گوید: - هیچ وقت نفهمیدم چرا جعفر جایگاهش را نمی‌خواست بپذیرد؟ هرچند کبنه و حسد را از حَذَق به ارث برده است. می‌بینی! مرا از دیدن عروسم و مهدی محروم کرده است. داغ ابامحمد برای نرجس سنگین است و پنهان ماندنش، داغش را می‌افزاید. بریهه پشتش به من است و سرش را روی زانوهایش گذاشته است. صورتش را که بلند می‌کند، خیس شده است. صدای گریه‌اش بلند می‌شود و می‌گوید: - جده!صبر کن! تو دل‌رحم‌تر از آن هستی که پدرم را نفرین کنی. بدبختی او، بدبختی من است. حدیثه سرش را برمی‌گرداند و با ابرو اشاره می‌کند که بریهه نزدیک او بیاید. سر بریهه را در آغوشش می‌گیرد و می‌گوید: - جگرم را سوزاند! داغ از دست دادن ابامحمد از یک‌ طرف، داغ خیانت‌های جعفر از سوی دیگر؛ برایش مادر‌ نبوده‌ام، اما مادری کرده‌ام. . پ.ن.: نویسنده عنوان کتاب را از دو «حاء» اول نام‌های «حکیمه خاتون» و «حدیثه خاتون» وام گرفته است‌. #کتاب_مادرانه #حاء_مشدد #عترت_اسماعیلی #کتاب_نیستان #امام_حسن_عسکری_ع #امام_زمان_عج #غیبت_صغری #حکیمه_خاتون #حدیثه_خاتون #جعفر_کذاب

04 مهر 1400 12:53:59

28 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

هوالحی #نظم_مادرانه_۵ روزهای سختی که با حذف عادات بد دست و پنجه نرم میکردم؛یادگیری مهارتی، روزی ام شد که سرعت مرا صد چندان کرد.روزهای کشمش دائمی بین عادت های همیشگی ام و انجام کارهای لیست اهداف یا کارهای عقب مانده. *تکنیک پومودورو* این تکنیک میگه اگر سختته روی یه مسئله تمرکز کنی،اگر نمیتونی بشینی سر یه پروژه و دائم ذهنت کشیده میشه سمت چیزای مزاحم؛فقط بیست و پنج دقیقه بشین و روی اون مسئله تمرکز و بعد پنج دقیقه کامل استراحت داری و حتی به پروژه ت نباید فکر کنی.بعد از چهار تا بیست و پنج دقیقه میتونی بیست دقیقه استراحت کنی. اگر اوایلش '۲۵ براتون سخته از '۱۵ شروع کنید. برای یه مادر مدت طولانی در این حالت بودن محاله این تکنیک برای اوقاتی خوبه که خلوت دارین مثلا صبح ها قبل از بیدار شدن بچه ها سحر ها بعد نماز صبح(همون بین الطلوعین طلایی خودمون) موقع خواب بعد از ظهربچه ها یا زمان هایی که کاملا بازی هیجانی باهاشون انجام دادید و الان میدونید یه یک ساعتی با شما کار ندارن(که خیلی پیش نمیاد😅) یانهایتا شب ها بعد از خواب بچه ها قبل از شروع حتما همه مزاحم ها رو از اطرافتون جمع کنید؛ همه آنچه وسوسه کننده ست براتون( و میدونید بشینید پاش کل وقتتونو گرفته) اگر فکر میکنید کسب این مهارت به کارتون میاد حتما برای بیشتر و بهتر دونستنش سرچ کنید و بیشتر در موردش مطالعه کنید. پ.ن: محرم نزدیکه. امسال نعمت حضور در هیئات از من و افرادی شبیه من گرفته شده. برای ما بچه دارا هیئت رفتن یه معنی دیگه داشته و داره. این روزا دائم دارم فکر میکنم آنچه ازحضور در هیئت هابه کودکم میرسید رو چطور در خانه بهش بدم.زدن سیاهی و یه زیارت عاشورای چهارنفره و آخرش چای روضه و باید بازی های خوب و خوراکی های خوشمزه و کلی کاردستی ترتیب بدم برای زمان زیارتخوانی پدر تا دلچسب بشه براشون تا انقدر ازون لحظات لذت ببرن که بره تو عمق قلبشون تا وقتی بزرگ شدن؛ هر وقت اسم زیارت عاشورا و امام حسین(ع) اومد دلشون پر بکشه به روضه های چهارنفره خونگیمون تا غرق لذت بشن و شیرینی چای روضه بیاد زیر زبونشون ان شاءالله.. #التماس_دعا #نظم_مادرانه #محرم_در_راه_است #فرصتها_درگذرند #مجموعه_مادرانه_حنّان

04 مهر 1400 12:53:58

30 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

‌ قسمت دوم من برای تمام کمبودهایم کتاب را یافتم. من وقتی دلم گشت و گذار در شهر و نگاه کردن به خیابان ها و مغازه ها می خواهد، کتاب می خوانم. من وقتی دلم سفر می خواهد کتاب می خوانم. من وقتی دلم کلاس مشاوره و تربیتی می خواهد کتاب می خوانم. من وقتی دلم کتاب معرفتی و قرآنی می خواهد کتاب می خوانم. من حتی وقتی دلم تفریح می خواهد کتاب می خوانم. زندگی من چند سالی است بدجور به کتاب گره خورده است. دقیقا از زمانی که دخترم شیرخواره بود و من تمام معادلات زندگی ام به هم خورده بود. از همان زمان من معتاد شدم. معتاد خواندن. تازه وقتی دخترم می خوابید کوله بارم را برمی داشتم و راه می افتادم. کلاس نظم و مشاوره و تدبر و ... شرکت می کردم. به سفر می رفتم. در خیابان های شهر می گشتم و با آدم ها حرف می زدم. مهمانی می رفتم و دوست پیدا می کردم. همه این کارها را من در دنج کوچک خود انجام می دادم، خوابیده روی تخت و یا لم داده روی مبل راحتی غرق می شدم در دنیای کتاب ها. من دیگر کمبودی نداشتم. تمام رؤیاهایم به حقیقت پیوسته بود. حالا می خواهم از خاطرات کتاب خوانی هایم برایتان بگویم. شاید شما هم مثل من باشید و مرا درک کنید. ولی شاید هم برایتان عجیب باشد. به هرحال اگر دوست دارید با من همراه شوید تا بگویم در این سالها چه طور با کتابها زندگی کرده ام... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_دوم #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان

04 مهر 1400 12:54:02

29 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

‌ *چند روز پیش روز مباهله بود، روزی که ما بچه شیعه ها به آن مباهات می‌کنیم. مایی که هرچه نداشته باشیم یک «پنج تن آل عبا» داریم که همه نداشتن‌های دنیا را جبران می‌کند. حالا می خواهیم دو تا کتاب داستان برای سنین شش سال به بالا درباره‌ی این دردانه‌های خدا معرفی کنیم. کتاب «قصه‌ی خوبان» اتفاقا قصه‌ی همین عبایی هست که به سبب آن، پیامبر اکرم(ص)، دختر پاک و دوست داشتنی‌شان حضرت زهرا(س)، امیرالمؤمنین علی(ع) و دو سرور جوانان اهل بهشت، حسنین(ع) را «پنج تن آل عبا» می‌نامیم. داستان این کتاب از یک زاویه دید جدید به ماجرای حدیث کسا می‌پردازد، یعنی از زبان همان «کسا» یا عبای پیامبر(ص). همین هم جذابیت داستان را دوچندان می‌کند و خواندنش نه تنها برای نوجوانان بلکه برای ما مادر و‌پدرها هم دلنشین و امیدبخش است. *کتاب دوم «دعوت مردی که راست می‌گفت» است که با قلم زیبای ابراهیم حسن بیگی نوشته شده و داستان عجیب و جذاب روز مباهله را از زبان یکی از همان نصرانی‌های بطن ماجرا روایت می‌کند، فردی که تحت تأثیر پیروزی پیامبر در مباهله قرار می‌گیرد و مسلمان می‌شود. این دو کتاب زیبا با تصویرگری خاص خانم نگین حسین زاده را از دست ندهید.‌ #مجموعه_مادرانه_حنّان #چگونه_کودک_خود_را_سرگرم_کنیم #معرفی_کتاب_کودک #انتشارات_جمکران #حدیث_کسا #قصه_خوبان #دعوت_مردی_که_راست_میگفت #روز_مباهله #کودکان#اوقات_فراغت

04 مهر 1400 12:53:58

29 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

‌ #نظم_مادرانه_۹ روزهای پایانی سال است و به عادت هر ساله این روزها، روزهای حساب و کتاب سالانه ست. روی میزم پر میشود از دفتر های باز و کاغذهای رنگارنگی که کل سال ماه به ماه و فصل به فصل رنگیِ رنگی، کارهایم را در آنها لیست کرده ام(#نظم_مادرانه_۳ رو بخونید اگر در جریان لیست ها نیستید) وکلی اطرافشان شکل های مختلف کشیده ام و دائم بهشان رجوع کرده ام، انجام داده ام و خط زده ام.این روزها اما از اول میبینمشان یکی یکی چک میکنم ، همه ی انجام داده ها را حذف میکنم و باقی مانده ها را جدا میکنم، برای اینکه دوباره ببینمشان. اگر همچنان برایم مهم باشند، میروند لابه لای برنامه های سال آینده. گاهی اما باید جایگزین شوند چون در گذرزمان نیازمن نیز فرق کرده است.گاهی اما از صرافتش افتاده ام و حذف میشوند. لیست جا مانده ها دو سه روز ازم وقت میگیرد. لیست اهداف سال آینده را ولی میگذارم برای بعد از خانه تکانی.خانه که بوی عطر تمیزی گرفت و غبارها شسته شدند، و آینه ها برق زدند،مینشینم در کنج دنجم و مینویسمش.هر چند می دانم که لیست اهداف سال آینده حتما انبوهی از کارهای عقب مانده از امسال است اما میپذیرمش.غمم نیست چون خدای من داناتر است به احوالم و جبّار است پس حتما خودش جبران خواهد کرد شرایط سختی که امسال همه ی ما از سر گذراندیم و برکت خواهد داد... شروع خانه تکانی را میگذارم برای سه شنبه که پسرک دوم مهد مجازی اش برقرار است و کمتر به دست و پای من میپیچد. به نام خدا را اول مینویسم و بعدش، لیست را شروع میکنم.۱)کتابخانه: سه شنبه ۲)بوفه: چهارشنبه ۳)آشپزخانه: (۳ روز) از شنبه نهایتا تا سه شنبه ظهر تمام کنم ۴)کمد اتاق گل پسرها و... کار هر ساله است این لیست خانه تکانی.کم کم انجام میدهم و خط میزنم بارها عقب میمانم ازش و لیست جدید را علم میکنم اما لیست روزهای آخر را همیشه خیلی دوست دارم پر است از جزییاتی که حین کار به چشمم نیامده یا حال انجامش را نداشته ام: ۱)پادری حمام ۲)کشوی قاشق ها (قاشق های کوچکتر) ۳)دمپایی بچه هاو.... به خودم میگویم زندگی ادامه دارد و زمان در گذر است. امسال سال سختی را گذراندیم خیلی سخت، اما قوی تر شدیم و آب دیده تر پس باید بیشتر قدر خودمان را بدانیم‌. به فضل خدا ادامه میدهیم.قوی تر و مصمم تر از قبل. #الحمدلله_علی_کل_الحال #و_خلقنا_الانسان_فی_کبد #در_هر_شرایطی_بهترین_خودت_باش #بپا_قطار_زندگیت_ازمسیر_خارج_نشه #نظم_مادرانه #مجموعه_مادرانه_حنّان

04 مهر 1400 12:54:00

64 بازدید

مجموعه مادرانه حنان

10

40

‌ چند ماهی گذشت و من همچنان مشغول فیدیبوخوانی بودم و کتاب چاپی دست نمی گرفتم. تا اینکه یک روز که به شیراز رفته بودم (منزل پدری)، و دخترم (که حالا یک سال و خرده ای شده بود و می توانست تا حدی گلیم خودش را از آب بکشد و راه برود و خودش را به خواسته اش برساند و نیازی نبود جیغ بزند و دو دستش را بلند کند به سمتم تا بغلش کنم و او را به مقصد مورد نظر برسانم) مشغول به هم ریختن گوشه ای از خانه بود و حسابی سرگرم شده بود. . رفتم سراغ کتابخانه‌ی اتاق پدرم (یک کتابخانه‌ی خیلی جذاب و وسوسه برانگیز که هربار می روم آنجا هر از چند ساعت یک بار می روم از آن بازدید می کنم و زل می زنم به قفسه ها تا ببینم چه کتابی می توانم شکار کنم و کمی سرِ برداشتنِ کتاب و پس ندادن و صاحب شدنش سر به سرِ پدر بگذارم و باهم کل کل پدردختری کنیم!). . نمی دانم ایام محرم بود یا نه. ولی کتاب «فردا مسافرم» مریم راهی را برداشتم تا تورقی کنم (کتابی داستانی درباره سفر کاروان اسرای کربلا تا شام و مدینه). گفتم این بار به جای تورق از اول شروع کنم به خواندن. ببینم می توانم بخوانم یا نه. ببینم دخترک می گذارد کتاب کاغذی در دستم سالم بماند یا نه. مخصوصا اینکه امانت بود و پدرم هم به شدت به تمیز و نو ماندن کتابهایش حساس است!! دیدم شد. و چه قدر چسبید آن اولین کتابِ چاپیِ بعد از حدود یک سال و نیم کتاب چاپی نخواندن! . و این هم شد بخشی از تلاش روزانه‌ی من. درحالیکه کنار دخترم نشسته بودم و او با اسباب بازی هایش مشغول می شد آن وسط مسط ها، چند صفحه ای هم کتاب می خواندم... خوبی اش این بود که دیگر دخترم دایم دستم گوشی نمی دید. حالا هم خودم اوقاتم کمی مفیدتر می گذشت هم الگوی خوبی بودم برای یک دختر یک سال و نیمه! در نگاهش مادری فرهیخته‌طور به نظر می رسیدم که در طول روز، کتاب به دست، در خانه به این طرف و آن طرف می رود... ادامه دارد... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_پنجم #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان

19 خرداد 1401 01:17:26

تشکر فراوان

مائده سبزواری

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:16:24

عالی عالی 😉

آریانا تقی زاده

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:13:22

مفید و آموزنده

فرزانه زهیری

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:12:27

سلام ممنون از شما

آریانا تقی زاده

-0 پاسخ

19 خرداد 1401 01:11:23

خیلی توضیحات کم بود

فاطمه خزایی

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

19 خرداد 1401 01:10:22

الهه محمدی

-0 پاسخ

مجموعه مادرانه حنان

مجموعه مادرانه حنان

10

40

‌ چند ماهی گذشت و من همچنان مشغول فیدیبوخوانی بودم و کتاب چاپی دست نمی گرفتم. تا اینکه یک روز که به شیراز رفته بودم (منزل پدری)، و دخترم (که حالا یک سال و خرده ای شده بود و می توانست تا حدی گلیم خودش را از آب بکشد و راه برود و خودش را به خواسته اش برساند و نیازی نبود جیغ بزند و دو دستش را بلند کند به سمتم تا بغلش کنم و او را به مقصد مورد نظر برسانم) مشغول به هم ریختن گوشه ای از خانه بود و حسابی سرگرم شده بود. . رفتم سراغ کتابخانه‌ی اتاق پدرم (یک کتابخانه‌ی خیلی جذاب و وسوسه برانگیز که هربار می روم آنجا هر از چند ساعت یک بار می روم از آن بازدید می کنم و زل می زنم به قفسه ها تا ببینم چه کتابی می توانم شکار کنم و کمی سرِ برداشتنِ کتاب و پس ندادن و صاحب شدنش سر به سرِ پدر بگذارم و باهم کل کل پدردختری کنیم!). . نمی دانم ایام محرم بود یا نه. ولی کتاب «فردا مسافرم» مریم راهی را برداشتم تا تورقی کنم (کتابی داستانی درباره سفر کاروان اسرای کربلا تا شام و مدینه). گفتم این بار به جای تورق از اول شروع کنم به خواندن. ببینم می توانم بخوانم یا نه. ببینم دخترک می گذارد کتاب کاغذی در دستم سالم بماند یا نه. مخصوصا اینکه امانت بود و پدرم هم به شدت به تمیز و نو ماندن کتابهایش حساس است!! دیدم شد. و چه قدر چسبید آن اولین کتابِ چاپیِ بعد از حدود یک سال و نیم کتاب چاپی نخواندن! . و این هم شد بخشی از تلاش روزانه‌ی من. درحالیکه کنار دخترم نشسته بودم و او با اسباب بازی هایش مشغول می شد آن وسط مسط ها، چند صفحه ای هم کتاب می خواندم... خوبی اش این بود که دیگر دخترم دایم دستم گوشی نمی دید. حالا هم خودم اوقاتم کمی مفیدتر می گذشت هم الگوی خوبی بودم برای یک دختر یک سال و نیمه! در نگاهش مادری فرهیخته‌طور به نظر می رسیدم که در طول روز، کتاب به دست، در خانه به این طرف و آن طرف می رود... ادامه دارد... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_پنجم #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان

تشکر فراوان مائده سبزواری

19 خرداد 1401 01:17:26

-0 پاسخ

عالی عالی 😉 آریانا تقی زاده

19 خرداد 1401 01:16:24

-0 پاسخ

مفید و آموزنده فرزانه زهیری

19 خرداد 1401 01:13:22

-0 پاسخ

سلام ممنون از شما آریانا تقی زاده

19 خرداد 1401 01:12:27

-0 پاسخ

خیلی توضیحات کم بود فاطمه خزایی

19 خرداد 1401 01:11:23

-0 پاسخ

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن