پست های مشابه
مجموعه مادرانه حنان
مطالعهی مناسبتی همیشه جواب میدهد. در این ایام محرم و صفرنیز خواندن کتابهایی با موضوع امام حسین(ع) و عاشورا خالی از لطف نیست. حتمً نام سید مهدی شجاعی را شنیدهاید. این روزها کسی نیست که دستی در مطالعه درباره عاشورا داشته باشد و این اسم به گوشش نخورده باشد. چرا که استاد شجاعی با قلم زیبا و شگفتانگیزش، آثار قابل توجهی در این رابطه نگاشته است. ما میخواهیم در این پست پنج کتاب از استاد شجاعی با حال و هوای محرم معرفی کنیم. امیدواریم شما هم اگر نخواندهاید و یا حتی اگر خوانده اید دوباره سراغ این کتابها بروید و پای روضهی مکتوب استاد شجاعی بنشینید و جان و روحتان را با اشک جلا دهید. . «آفتاب در حجاب» شاید معروفترین اثر سید مهدی شجاعی دربارهی واقعهی عاشوراست. این کتاب زندگی و مصائب حضرت زینب(س) را از زمان کودکی تا بعد از اسارت به صورت داستانی و خطاب به خود ایشان روایت میکند. . «پدر، عشق و پسر» دیگر کتاب معروف سید مهدی شجاعی است. این اثر به صورتی ویژه عشق و محبت امام حسین(ع) و حضرت علی اکبر را روایت میکند. درواقع راوی کتاب اسب حضرت علی اکبر(ع) است که بعد از برگشتن به مدینه، با چشمان خود واقعهی عاشورا را برای لیلا مادر حضرت علی اکبر(ع) تعریف میکند. انتخاب این زاویه دید، به گونهای خیلی خاص شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد. . «از دیار حبیب» کتابی کوچک و قدیمی است که در وصف و مدح حبیب بن مظاهر، مسنترین یار امام حسین(ع) در کربلا نوشته شده است. خواندن این کتاب شاید کمتر از یک ساعت از وقتتان را بگیرد ولی اثرش مدتها بر شما خواهد ماند... . «مردها و رجزهایشان» عنوان کتابی از سید مهدی شجاعی است که دیگر یاران امام حسین(ع) را معرفی میکند. در هر بخش، استاد شجاعی با همان قلم ادبی و زیبای خود مختصری درباره هرکدام از شهدا توضیح داده و در خلال متن رجزهایشان را آورده و ترجمه کرده است. . «سقایی آب و ادب» که آخرین اثر استاد شجاعی درباره عاشوراست، به معرفی شخصیت و زندگی علمدار کربلا، حضرت عباس(ع) میپردازد. کتاب در ده فصل تنظیم شده که هرکدام از فصلها با محوریت یکی از نزدیکان ایشان یا موضوعی خاص نوشته شده است. عنوان فصلها که چه زیبا هم انتخاب شده گویای این مطلب است: «عباسِ علی»، «عباسِ امالبنین»، «عباسِ مواسات»، «عباسِ سکینه»... و در آخر «عباسِ فاطمه». #مجموعه_مادرانه_حنّان #کتاب_مادرانه #کتاب_عاشورایی #کتاب_نوجوان #سید_مهدی_شجاعی #کتاب_نیستان
04 مهر 1400 12:53:59
29 بازدید
مجموعه مادرانه حنان
"هوالحی" ماههای اول بعد از تولد پسرک دوم تمام روز درگیر بچه ها بودم وهیچ وقت جداگانه ای برای خودم نداشتم.به فکر کتابهایی افتادم که با دقت و تحقیق خریده بودمشان. تصمیم گرفتم با وجود بچه ها و کار خانه و درس؛ مطالعه کتابهای موردعلاقه ام راشروع کنم.با وجود اینکه شب ها بعد از خواباندن بچه ها خستگی فراوان اجازه تمرکز نمیداد اما یا علی ع گفتم و شروع کردم. کتابهای داستانی روان و آسان خوان را انتخاب کردم.کتابهایی که برایم جذاب بودند.شبی پنج صفحه بیشتر نمیتوانستم بخوانم بلافاصله از فرط خستگی خوابم میبرد.گاهی حتی یک یا دو صفحه.اما سر ماه کتاب اول تمام شده بود. بعد از چند ماه و خواندن سه کتاب روان کتاب بعدی را کمی سنگین تر انتخاب کردم و یک کتاب تربیتی که روایت داستانی داشت برداشتم.این بار چون متن کتاب تامل میطلبید گاها تنبلی میکردم و شبها بی مطالعه میخوابیدم. راه حل اجل گذاری بود.تعدادی صفحه را برای حداقل مطالعه در هر شب تعیین کردم و با توجه به تعداد صفحات کتابم باید تا دو هفته آینده تمام میشد.جدولی تهیه کردم و هر صبح مطالعه دیشب را تیک میزدم.این بار خوب پیش رفت و کتاب تمام شد.سر سال لیست کتابهای خوانده شده ام باعث تعجبم شد.۱۵ کتاب داستان، تربیتی و رمان را خوانده بودم و این برای من با دو بچه کوچک و این حجم از مشغله مثل معجزه میماند. گاهی که همت نمیکنیم و برای انجام یک کار دائما *ازفردا ازفردا* میکنیم چاره کوچک کردن هدف به اهداف کوچک ترو اجل گذاری ست.مثلا برای نظم کمد ها و کشوهای داخل منزل اینکه بخواهم یک دفعه داخل همه ی کمد ها و کابینت ها را بریزم و جمع کنم؛حتی تصورش هم آزار دهنده بود. پس همه کابینت ها و کشو ها و کمد های خانه را در ایام هفته تقسیم کردم. روزی یک یا دو طبقه از فلان کمد یا روزی یک کابینت یا یک کشو از آشپزخانه را تعیین می کردم و طی دو تا سه هفته کل خانه تمام میشد.راه حل دومی که در مورد نظم وسایل در منزل کمکم کرد، به تعویق نینداختن کارها و *بعدا بعدا* نگفتن بود.اگر لیوانی در سینک بود همان موقع باید شسته میشد.اگر یکی از روسری ها روی مبل بود و از کنارش رد میشدم همان موقع باید تکلیفش معلوم میشد،لباسشویی یا داخل کمد.اگر بچه ها حمام را خیس و بهم ریخته میکردند همان موقع بعد از اتمام بازی باید مرتب میشد. این در حالی بود که قبل ازین دائم میگفتم "حالا یکم بگذره بعدا". وحالا با جان و دل لمس کرده بودم که این سخن علی ع در حکمت ۲۰ نهج البلاغه که الفُرصَه تَمُّرمَرَّالسَّحاب(فرصت ها مانند ابر درگذرند) به چه معنی است... #نظم_مادرانه #مجموعه_مادرانه_حنّان #نظم_وسایل_منزل
04 مهر 1400 12:53:59
46 بازدید
مجموعه مادرانه حنان
چند ماهی گذشت و من همچنان مشغول فیدیبوخوانی بودم و کتاب چاپی دست نمی گرفتم. تا اینکه یک روز که به شیراز رفته بودم (منزل پدری)، و دخترم (که حالا یک سال و خرده ای شده بود و می توانست تا حدی گلیم خودش را از آب بکشد و راه برود و خودش را به خواسته اش برساند و نیازی نبود جیغ بزند و دو دستش را بلند کند به سمتم تا بغلش کنم و او را به مقصد مورد نظر برسانم) مشغول به هم ریختن گوشه ای از خانه بود و حسابی سرگرم شده بود. . رفتم سراغ کتابخانهی اتاق پدرم (یک کتابخانهی خیلی جذاب و وسوسه برانگیز که هربار می روم آنجا هر از چند ساعت یک بار می روم از آن بازدید می کنم و زل می زنم به قفسه ها تا ببینم چه کتابی می توانم شکار کنم و کمی سرِ برداشتنِ کتاب و پس ندادن و صاحب شدنش سر به سرِ پدر بگذارم و باهم کل کل پدردختری کنیم!). . نمی دانم ایام محرم بود یا نه. ولی کتاب «فردا مسافرم» مریم راهی را برداشتم تا تورقی کنم (کتابی داستانی درباره سفر کاروان اسرای کربلا تا شام و مدینه). گفتم این بار به جای تورق از اول شروع کنم به خواندن. ببینم می توانم بخوانم یا نه. ببینم دخترک می گذارد کتاب کاغذی در دستم سالم بماند یا نه. مخصوصا اینکه امانت بود و پدرم هم به شدت به تمیز و نو ماندن کتابهایش حساس است!! دیدم شد. و چه قدر چسبید آن اولین کتابِ چاپیِ بعد از حدود یک سال و نیم کتاب چاپی نخواندن! . و این هم شد بخشی از تلاش روزانهی من. درحالیکه کنار دخترم نشسته بودم و او با اسباب بازی هایش مشغول می شد آن وسط مسط ها، چند صفحه ای هم کتاب می خواندم... خوبی اش این بود که دیگر دخترم دایم دستم گوشی نمی دید. حالا هم خودم اوقاتم کمی مفیدتر می گذشت هم الگوی خوبی بودم برای یک دختر یک سال و نیمه! در نگاهش مادری فرهیختهطور به نظر می رسیدم که در طول روز، کتاب به دست، در خانه به این طرف و آن طرف می رود... ادامه دارد... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_پنجم #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان
04 مهر 1400 12:54:02
33 بازدید
مجموعه مادرانه حنان
#نظم_مادرانه_قسمت_اول هوالحی پسرک تازه به دنیا آمده بود و مراقبت بیست و چهار ساعته لازم داشت همزمان مهمان های رنگارنگ، وقت و بی وقت، به بهانه دیدن او زنگ خانه را میزدند. امتحان های ترم یک ارشد شروع شده بود و سخت ترین کار دنیا برایم انجام کارهای خانه بود. صبح ها لیست روزانه مینوشتم اما آخر شب با اینکه حال پسرک وحتی حال خانه خوب بود اما چیزی درون من سر جایش نبود..زمان گذشت تا روزی که ازتهوع موقع بیداری فهمیدم پسرک دوم دارد قدم رنجه میکند.ولی تلنگر بزرگ آن بود که من باید با وجود بارداری و حضور پسرک پایان نامه مینوشتم و قبل از تولد عضو چهارم جلسه دفاع را برقرار میکردم. پس وقت آن رسیده بود که سر و سامانی به اوضاع بدهم. دست به کار شدم:کتاب های مختلفی در خصوص برنامه ریزی، چندین دوره صوت و کارگاه و اطلاعاتی که جسته و گریخته از فضای مجازی دریافت کردم. و حالا اینجا هستم تا تجربه ی زیسته خودم و مسیری که به نظم و نشاط در زندگی ام رسیده را بازگو کنم. و امیدوارم مفید فایده باشد برای مادرهایی مثل خودم. #نظم_مادرانه #حذف_عادات_مخرب #ایرادات_برنامه_ریزی #نشاط_را_برگردانیم #آهسته_و_پیوسته #مجموعه_مادرانه_حنّان
04 مهر 1400 12:53:56
35 بازدید
مجموعه مادرانه حنان
"هوالحی" #نظم_مادرانه_۸ هر چه بالا و پایین میکردم ازین واکنش های غیرارادی و بهم ریختن های مدام خلقی در طول روز،آرامش در خانه مان و امنیت خاطری که همیشه در ذهنم بود در کودکانم ایجاد نمیشد.باید راه حلی بود تا آبی بشود بر این آتش خشمی که هر از چند گاهی از درونم زبانه میکشید. . البته که راه حل ها به تناسب علت بسیار متفاوت بود اما آنچه فارغ از تمام علل بسیار کاربردی و کمک کننده بود *باز نویسی و باز بینی روزانه* چالشهایم بود.هر شب قلم و کاغذ به دست وقایع تلخ روز را باز نویسی میکردم. به حالت توصیفی و به دور از قضاوت های همیشگی ذهنم(این بچه میخواد حرص منو دراره_ایشون همیشه لجبازه_عین باباشه😉)و بعد با خودم مرور میکردم که اگر دوباره در همان موقعیت قرار بگیرم چه خواهم کرد؟[بچه ها کل خانه را بهم ریخته بودن،هر چی گفتم گوش نکردن،داد زدمو و گریه کردنو....اینبار با شعر "بدو بدو حالا یالا بدو حالا"تشویقشون میکنم خودمم همراهیشون میکنم] همین بازنویسی و باز بینی به مرور "حضور در لحظه"و "دوری از واکنش های غیر ارادی" را تقویت میکرد و مرا به ثبات در رفتار نزدیک تر. این یعنی همان مشارطه-مراقبه و محاسبه ی دائم.محاسبه ای که امام رضا(ع)فرمودند سود آدمی در آن است؛ یاور موثری برای حضور در لحظه و تسلط بر واکنش هایم شد. زمان برد و طاقت فرسا بود اما به قول حاج شیخ علی آقای صفایی صبوری به اندازه ی عشق است،آدمی به اندازه ای که چیزی را میخواهد برآن پایدار میماند ودر راه آن سختی ها را تحمل میکند و برآن مقدمه میسازد و زمینه را فراهم میکند. و میدانم که تربیت یک شبه ممکن نیست و نفس من راه بلندی در پیش دارد برای تادیب خویش. #نظم_مادرانه #مجموعه_مادرانه_حنّان #نظم_خلق_و_خو #نظم_درکلام #ثبات_در_رفتار
04 مهر 1400 12:54:00
48 بازدید
مجموعه مادرانه حنان
"بسم رب الحسین(ع)" "آشنایی با کتاب راز جغد مهربان" این کتاب به زندگی جغد قبل و بعد از واقعه ی عاشورا می پردازد و حاشیهای بر واقعه کربلا می باشد. در این قصه تعدادی از حیوانات جنگل به سراغ جغد می روند و از او سوالاتی می پرسند و با حادثهی کربلا و امام حسین(ع) آشنا می شوند. بخشی از کتاب آهو با ناراحتی گفت: جغد مهربان، ما نگران شما هستیم. شما صبح ها تا شب هیچ چیز نمی خورید و خیلی ناراحت هستید و شب ها هم که غذا می خورید تا صبح ناله می کنید و با ناراحتی هو هو می کنید. سنجاب گفت: چرا شما با ما کنار برکه نمی آیید؟ هدف این کتاب، ایجاد حس کنجکاوی برای کودکان و آشنایی آنها با واقعهی عاشوراست. این کتاب برای گروه سنی ب (اوایل دبستان) مناسب است اما برای کوچکترها هم با کمی تغییر موقع خواندن قابل استفاده ست. منبع: کامل الزیارات #فاطمه_خدابخشی #انتشارات_پیام_بهاران #معرفی_کتاب_کودک_عاشورایی #مجموعه_مادرانه_حنّان
04 مهر 1400 12:53:59
28 بازدید
مجموعه مادرانه حنان
8
26
قسمت سوم قبلا با کتاب غریبه نبودم. از کودکی پدرم، برایمان اشتراک کانون پرورشی گرفته بود و کتاب کودک کم نداشتیم. در نوجوانی هم خیلی خوره کتاب نبودم ولی هرازگاهی کتاب می خواندم. عاشق هری پاتر بودم. کم کم وارد دنیای کتابهای بزرگسال شدم. با چند رمان عاشقانه که همه آن زمانها می خواندند شروع شد و بعد با آثار سید مهدی شجاعی آشنا شدم و فهمیدم داستان مذهبی هم داریم. یکی از بزرگترین آرزوهایم شرکت هر ساله در نمایشگاه کتاب بود که با ورود به دانشگاه و سفر به تهران، به حقیقت پیوست. در سالهای قبل از بچه داری هم کتاب می خریدم و می خواندم. ولی داستان کتابخواری من حدودا چند ماه بعد از به دنیا آمدن دخترم شروع شد؛ آن زمانی که از همه جا بریده بودم و تنها وظیفه ام نگهداری از موجود ظریف و کوچکی بود که به شدت به من وابسته بود. از خانواده دور بودم (مثل همین حالا) و به غیر از رفت و آمد با چند دوست که در وضعیتی مشابه من بودند، برنامه جدی دیگری نداشتم. منی که همیشه از بیرون رفتن فراری بودم و خانه را به هرجای دنیا ترجیح می دادم، از خانه نشینی خسته شده بودم و دیگر داشتم به مرز جنون می رسیدم. خانه ام افتضاح بود و حوصله تمیزکاری نداشتم. برای اولین بار در عمرم در یک گروه و کلاس مجازی (آن زمان ها تلگرام فیلتر نشده بود) شرکت کردم. کتاب «دگرگونی زندگی با جادوی نظم» را معرفی کردند و من گشتم تا بخوانمش. مدتها بود کتاب دست نگرفته بودم. برای نی نی کتاب زیاد می خواندم ولی برای خودم نه! گشتم و گشتم تا اپلیکیشنی پیدا کردم به اسم «فیدیبو»!! یافتن فیدیبو همان و شیدا شدن من همان... ادامه دارد... به قلم خانم #مرضیه_حق_خواه #من_مادری_کتاب #قسمت_سوم #نظم_کتابخوانی_یک_مامان #مادر_کتابخوان #نظم_با_طعم_مادری #مجموعه_مادرانه_حنّان
شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید
برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید
19 خرداد 1401 01:10:24
ریحانه حسنی
-0 پاسخ