پست های مشابه

شادینک

إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ... 🤍 ولادت بانوی آب و آیینه و همچنین روز مادر رو به شما عزیزان بخصوص مادرای پیجمون تبریک میگم ☺️🌺 💚🤍🌺🤍💚🌺💚🤍🌺🤍💚🌺💚🤍 #ولادت_حضرت_زهرا_مبارک #ولادت_حضرت_زهرا #روز_مادر_مبارک❤ #شادینک #شادینک_یعنی_شادی_دینی_کودکان #روز_مادر_مبارک #روز_مادر #ولادت_فاطمه_زهرا #روزمادر

14 بهمن 1399 16:50:37

2 بازدید

شادینک

به نام خدا نقل است حضرت زهرا (س) به دلیل اهمیت این شب، در روز بچه‌ها را می‌خوابانید تا کاملاً استراحت کنند و غذای کمتری به آنان می‌داد تا بدین گونه زمینه و موقعیت بهتر و مطلوب‌تری از نظر جسمی و روحی برای شب زنده‌داری داشته باشند. ایشان به حدی در این کار جدی و قاطع بود که امیرالمؤمنین(ع) در این باره می‌فرمود: «فاطمه (س) نمى‌گذاشت کسى از اهل خانه در شب‌هاى قدر به خواب رود به آنان غذاى کم مى‌داد و از روز قبل براى احیاى شب قدر آماده مى‌شد و مى‌فرمود: محروم کسى است که از برکات این شب محروم باشد. (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏7، ص470) پ.ن: ما هم به رسم مادرمون سعی میکنیم بچه ها رو بیدار نگه داریم. اصلا شب های قدر جزو بهترین اوقات بچه هاست. همین که میتونن تا صبح بیدار بمونن خیلی براشون لذت بخشه. ببینم شما هم بچه هاتون رو بیدار نگه میدارین؟ برای بیدار موندنشون چیکارا میکنید؟ تصویرگری : @somayehpaints موشن گرافی: @alimations #شب_قدر #شب #قدر #شب_قدر🌙 #شب_بیست_و_سوم #رمضان2020 #رمضان_کریم #ramadan2021 #ramadan_mubarak #ramadan_kareem #کودکانه #کودکان #خواب #شبهای_قدر #بیداری #بچه #رمضان_يجمعنا #روزه #روزه_داری #سحری #سحر

15 اردیبهشت 1400 03:29:32

5 بازدید

شادینک

مامانای گل حتما این پست رو ورق بزنید و ذخیره ش کنید که به کارتون میاد... وقتی برید سراغ یه بازی اونقدر ایده های مختلف میاد که توی یه پست جا نمیشه و به تعداد ذهن آدما می‌تونه مختلف باشه 🤓 اما ما یه جورایی براتون عنوان بندی میکنیم که توی ذهن تون دسته بندی بشه و امیدواریم موقع بازی به کارتون بیاد . 🤭 اگه تا حالا این مدل شن و درست نکردید به نظرم حتما امتحانش کنید که خیلی برای بچه ها سرگرم کننده است البته ریخت و پاش هم داره اما نه به اندازه آرد بازی😂😭 #شادینک #شن_بازی #شن_جادویی #کودک_خلاق #کودکانه #هنر_دست #اسلام_برای_کودکان

03 خرداد 1400 11:11:45

1 بازدید

شادینک

. هراس و دلهره خواهد رفت همان شبی که تو می‌آیی☘  همان شب آمنه می‌بیند درون چشم تو دنیایی☘  همین که آمده‌ای از راه، قریش محو تو شد ای ماه☘  یتیم کوچک عبدالله ! ببین نیامده، آقایی☘  گل قشنگ بنی هاشم، سلام بر تو ابوالقاسم☘ #ربیع_الاول #ربیع #محمدرسول_الله #پیامبر #پیامبرمهربانی #عید #شادینک #شادی_دینی_کودکان #هفته_وحدت #ما_عاشق_محمدیم #سلام_بر_محمد

09 آبان 1399 09:31:11

1 بازدید

شادینک

سلام دوستای خوبم این فیلم محتویات داخل جعبمونه. از دستش ندین🤗😊 پک تزئینات ویژه : ۱۱۲۰۰۰ تومان پک تزئینات اقتصادی: ۶۸۰۰۰ تومان توضیحات پک ها در پستهای قبل هست. #تزیینات_غدیر #با_غدیر_تا_بی_نهایت #با_غدیر_میمانیم #شادینک #شادی_مذهبی #دین_شاد

04 مرداد 1399 07:33:11

0 بازدید

شادینک

عید غدیر مبارک رنگ آمیزی متری حسابی بچه ها رو مشغول می‌کنه تا توی مراسم هاتون به کارهاتون برسید به بچه ها هم خوش بگذره . #عید_غدیر #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #هواتو_دارم_رفیق_به_عشق_مولا_علی #شادینک

27 تیر 1401 07:03:59

10 بازدید

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

شادینک

شادینک

0

0

ادامه ی داستان دوم: زنش که دید زهیر انقدر خوشحاله، بهش گفت: مبارکت باشه . آخه زن زهیر آدم خیلی خوب و باهوشی بود. همین که زهیر وارد شده بود، دیده بود که زهیر دوباره یادش اومده که چقدر عاشق امام حسینه. فهمیده بود که زهیر از این جا به بعد رو می خواد همراه امام حسین بره. زهیر هر چی داشت و نداشت به زنش بخشید و گفت تو برگرد پیش خانواده‌ ت. من میخوام با امام حسین برم، هر جایی که میره. زن زهیر گفت: میشه من هم ببری؟ زهیر گفت: آخه اونجا جای زن‌ ها نیست. اذیت می‌شی. من خیلی دوستت دارم، دوست ندارم اذیت شی. زنش گفت: باشه. پس میشه ازت یه خواهشی بکنم؟ فکر می کنین زنش چی میخواست؟ پول؟ این که نامه بنویسه؟ زود برگرده؟ نه… من که گفتم زن زهیر چقدر عاشق پیامبر بود. زهیر گفت: باشه، بگو چی میخوای؟ گفت: اون دنیا، پیش پدربزرگ امام حسین (یعنی پیامبر) منو یادت نره زهیر از کاروان خودش جدا شد و همراه امام حسین رفت. وقتی کاروان امام حسین به کربلا رسید یکی از دشمنان می‌خواست یکی از چادرها رو آتش بزنه. زهیر و چند نفر دیگه سریع رفتن سمتش و با شمشیرهاشون فراری‌ ش دادن. اونا زهیر رو خوب می‌ شناختن. یادتونه که گفتم، زهیر یه فرمانده جنگی خیلی معروف بود. یکی از آدم های سپاه دشمن گفت: عه! زهیر! تو که اصلا طرفدار حسین نبودی! تو که باهاش قهر بودی! حالا چرا داری براش می جنگی؟! زهیر گفت: می‌ بینی که الان اینجام و با حسین هستم. تازه شما بودین که به حسین نامه نوشتین که بیا کمک‌ مون کن! حالا شماها چرا باهاش می‌جنگین؟ من اومدم تا جونمو بدم، اما نذارم که به نوه‌ ی پیامبر آسیبی برسونین. ظهر شد و جنگ شد. موقع نماز بود. امام حسین همراه یارانش ایستاد که نماز جماعت بخونن. اما ممکن بود وسط نماز دشمن بهشون حمله کنه. پس چی کار کردن؟ دو نفر با شمشیر ایستادن جلوی نماز جماعت، که اگر کسی خواست به نمازخون‌ ها حمله کنه، ازشون دفاع کنن. یکی از اون دو نفر کی بود؟ آفرین، زهیر. زهیر تیرها رو با شمشیر و سپرش دور می‌کرد که یه وقت به امام حسین و یارانش که داشتن نماز می خوندن، نخوره. اون روز بالاخره زهیر به آرزوش رسید. در راه امام حسین شهید شد و اون دنیا بهترین جای بهشت رو نصیب خودش کرد. بهترین جای بهشت کجاست ؟. جایی که همه‌ی آدم خوبا یادشون میاد چقدر عاشق امام حسین بودن! کی دلش میخواد توی بهشت با امام حسین باشه؟؟؟ بلند بگه یاحسین #داستان_نجات #کشتی_نجات_امام_حسین #شادینک #شادی_های_مذهبی

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن