پست های مشابه

جعبک

‌ بین ما بچه‌ها او مهربان ترین بود اما بچه نبود. بزرگ‌ترها همه احترامش می کردند. می دویدند سمتش و سخت در آغوشش می گرفتند و می بوسیدندش. او می خندید. همیشه می خندید. انگار خدای لبخند باشد. خدای شادی. بین ما بچه‌ها معروف بود. می نشستیم دور هم و می‌گفتیم:«چه کسی می تواند ادای خندیدن او را در بیاورد؟ ادای خندیدن پیامبر را؟» هر کدام بلندتر و زیباترمی‌خندید، برنده بود. حفظ بودیم صورتش را. خط‌های صورتش را. وقتی پیش از همه سلام می کرد و آن لبخند شیرینش را مثل عسل به کام هرکسی می گذاشت. بزرگ‌‌ترها آقا و سرور صدایش می زدند؛ ولی بین ما بچه ها معروف بود به مهربان ترین هم‌بازی دنیا. صبر می کردیم وقت اذان از کوچه‌ی ما رد شود و برود سمت مسجد تا ما گیرش بیاوریم و بگوییم: آقا! آقای محمد! با ما بازی می کنید؟ لبخند می زد؛ چه لبخندی! عبایش را آویزان می کرد به چینه‌ی دیوار و بعد می ایستاد و چشمانش را ریز می کرد و تک تکمان را در سکوت و البته با لبخند زیرنظر می گرفت و ما از هیجان اتفاق بعدش خنده‌مان می گرفت و یک دفعه، می دوید سمتان و ما جیغ زنان فرار می کردیم و او دنبالمان.‌ او برای همه پیام آور لبخند و شادی بود و ما بچه‌ها این را خوب می فهمیدیم. حتی بیشتر از بزرگ‌ترهایمان. این شاید یک راز بود بین ما و او. شادی و شکرگزاری، لبخند و سپاسگزاری یک راز بود بین ما و او و این دنیا. رازی که بزرگ‌تر هایمان خیلی وقت بود یادشان رفته بود. او هر روز از کوچه‌ی ما رد می شد و ما به عشق بازی با او سر از پا نمی شناختیم. آقای لبخند بود آقای محمد! بین ما بچه‌ها به این اسم معروف بود.‌ #جعبک #بازی #بازی_با_کودک #خلاقیت #اسباب_بازی #کودک #مهربانی

30 آذر 1398 06:47:45

2 بازدید

جعبک

🤩چسبونک نقطه ای پرطرفدار مجدد شارژ شد🤩 اگر براتون سوال بود که کیفیت چاپ چسبونک‌ها و تنوع کاربرگ هاش چطوره، حتما این ویدیو رو تماشا کنید که جواب سوال‌هاتون رو می‌گیرید. . چسبونک نقطه ای۱۰ تا کاربرگ داره و ۲۵۰ تا نقطه چسبونک با تنوع رنگی مناسب برای ۳ سال به بالا قیمت این بسته هم ۹۰ هزارتومان برای سفارش توی دایرکت بهمون پیام بدین . #استیکر_آموزشی #استیکر_کودک #استیکر_نقطه_ای #دات_استیکر #دات #کاربرگ_کودک #اسباب_بازی #اسباب_بازی_کودک #سرگرمی_کودک #جعبک #چسبونک #برچسب_کودک #برچسب #بازی_با_کوک #بازی_آموزشی #بازی_در_خانه

23 فروردین 1401 00:06:03

23 بازدید

جعبک

ببینید چی اینجاااااست....🤭 حتما در جریان هستین که چسبونک موضوعی هامون رو مجددا به خاطر تولد جعبک موجود کردیم. 🙆‍♀️ این شما و این هم عکس از سری حیوانات این مجموعه... 🐴🐮🦁 منتظر باشین بازم عکس از مجموعه های دیگه ش داریم که براتون میذاریم 🤩😍 اگر میخواین سفارش بدین دایرکت در خدمتتون هستیم 🙋‍♀️😊 #چسبونک #استیکر #استیکر_آموزشی #اسباب_بازی_کودک #اسباب_بازی #اسباب_بازی_جدید #عیدی_کودک #عیدی_کودکانه #گیفت_عید #استیکر_کودک #خرید_اسباب_بازی #جعبک #ابزار_بازی #ابزار_سرگرمی #سرگرمی_کودک #بازی_مستقل #بازی_در_خانه

14 اسفند 1400 14:31:41

15 بازدید

جعبک

‌🍀 بهش گفتم: دست بزن مامان! دست بزن به خاک! می ترسید! از وقتی کرونا شده بود مسیر همیشگی ما خونه و ماشین بود و سهم گردش روزانه‌مون از دور دیدن همه چیز از توی ماشین! بهش گفتم مامان! به خاک دست بزن! لمسش کن! ببین چه بویی میده؟ چه حسی داری؟ نرمه یا زبره؟ آروم دستش رو گذاشت روی خاک! یک مشت برداشت. به من لبخند زد. آخ خانوم طبیعت...! تو چه قصه‌هایی که تو دلت داری و بچه ها ازش بی خبرند...‌‌ ‌ ‌ ‌ تو این چند روز همراه ما باشید چون می‌خوایم جعبک فوق جذاب‌مون و البته آخرین جعبک قرن😁 رو بهتون معرفی کنیم و جعبک به دست بریم به استقبال بهار!‌ ‌ ‌اینقدر جعبک جدید جذابه که امروز موقع عکاسی و دیدن ذوق بچه‌ها احساساتی شده بودیم.‌ ‌‌ ‌ ‌ #جعبک_جان #طبیعت#سفر#کرونا#کودک#مادر#خلاقیت #ایده_بازی

13 اسفند 1399 15:04:30

2 بازدید

جعبک

🍭🍬🍨🍦 با یه تیکه مقوای کارتن و مقداری چسب پهن میتونید بستنی درست کنید و از بچه ها بخواین بستنی ها رو با سلیقه خودشون تزیین کنن. شمام بستنی درست کنین و عکسشو برامون بفرستین 😍🤩

15 آبان 1400 14:38:24

53 بازدید

جعبک

🌻‌ از گوشه‌ی دیوار سرک کشیدم تا مرا نبیند. ‌ یک دفعه صدایم زد:‌ کاری داشتی با من؟ چرا قایم شدی؟ ‌ از پشت چینه‌‌ی دیوار بیرون آمدم و گفتم: ‌ آقا نخواستم مزاحم شوم در این حال. ‌ بچه های یتیم را کول کرده بود و دور خانه‌ی زن می چرخید. بچه ها می زدند روی شانه اش و جیغ می کشیدند از شادی. خندید. خنده اش رطب تازه و شیرین را می مانست. با خنده گفت: کدام حال..؟ ‌‌ و دوید سمت بچه ها. این بچه ها تنها بچه های یتیم کوفه نبودند. ولی او تنها علی این دنیا بود‌ که صبح گردن گردن کشان را درمیدان به زیر می آورد و عصر برای بچه ها خم می شد تا سوار بر دوش او شوند و دنیا را از آن بالا ببیند. از روی دوش علی! که اسمش تمام صفت های خوب دنیا را کافی بود. ‌ ‌ . جعبک جان به مناسبت💚 عید غدیر عزیز💚 از امروز تا فردا تمامی سفارش هایش را با هزینه ی خودش کادو می کند و برای بچه ها به عنوان عیدی تا روز عید می‌فرستد. به همین مناسبت ارسال تمامی بسته ها رایگان شده و شما فقط هزینه ‌ی جعبک را می پردازید‌. فرصت ثبت سفارش تا فردا ۱۲ ظهر می باشد‌.‌ ‌ ‌ 💚عیدتون مبارک باشه💚‌ ‌ ‌ #جعبک_جان#عید_غدیر#عیدی#ایده#اسباب_بازی #کادو#هدیه#خلاقیت

13 مرداد 1399 14:26:21

2 بازدید

ادمین جعبک

0

2

❌کپشن را بخوانید❌ روایت دوم: اولین کارگاه جعبک خانه‌ی من بود. قسمت هال و پذیرایی خانه را دو قسمت کردیم. برای کارگاه سنگر درست کردیم که کودک هشت‌ماهه‌ی خانه واردش نشود‌. صبح در خانه‌ی ما جمع می‌شدیم برای کارها. برای بچه‌ها هم برنامه می‌ریختیم که سرگرم شوند؛ گرچه کار همیشه آن طور که پیش‌بینی میکردیم هم پیش نمی‌رفت؛ چون بچه‌ها اساسا غیرقابل پیش بینی هستند و ما این را در کارمان پذیرفته بودیم. همه‌ی کارها توی پذیرایی و آشپزخانه و اتاق بچه انجام می‌شد. کابینت کنار پنجره‌ی آشپزخانه را که نور‌خوبی داشت می‌کردیم استدیو‌ی عکاسی و کف و دیوارهای اطرافش را با کاغذ رولی می پوشاندیم. ته هال پذیرایی را می‌کردیم قسمت بسته بندی و ارسال. وسط هم بچه‌ها می‌دویدند و بازی می‌کردند. گاهی تا نه شب کار می‌کردیم و در انتها وقتی بچه های‌تیم با خستگی می‌رفتند خانه، من می‌ماندم و یک خانه‌ی ترکیده که زمینش مثل میدان مین پر از نخود و لوبیا و بقایای آرد بازی و خمیربازی بود. البته با حضور بچه‌ای که از صبح نخوابیده بود و کلافه بود و آقای همسر که از سرکار آمده بود و چندساعتی هم در اتاق مانده بود تا کار ما تمام شود‌. گاهی زیر فشار کارها درست وقت خستگی، وقت مریضی بچه‌هایمان یا وقتی کارها گره می‌خورد، غول ناامیدی سر و کله‌اش پیدا می‌شد و می‌آمد سراغمان و شروع می‌کرد توی ذهنمان خواندن که: چه کار داری می‌کنی تو؟ بچه را گذاشتی توی فشار؟ تو مادری؟ چه همسری هستی؟ این هم محصولتان! آخر چه کسی به چنین چیزهایی اهمیت می‌دهد؟ آن وقت باید کمر می‌بستی برای جنگیدن هر روزه با غول‌ ناامیدی که هرازگاهی سر از تاریکی بیرون می آورد و شک را مثل خوره می‌انداخت به جانت که هر طور شده از ادامه دادن بایستی. حتما شما هم تجربه‌اش کرده‌اید‌. توی هر اتفاق مهم و بزرگی غول ناامیدی درست وقتی کم آورده‌ای، سر و کله اش پیدا می‌شود و دست می اندازد دور گردنت و تویی که باید بجنگی و ادامه بدهی. اما جعبک کوچک همیشه چیزی داشت که از ما دلبری کند و نگذارد غول ناامیدی سیاهی را پخش و پلا کند توی قلبمان! ما حواسمان گرم کار بود و جعبک مثل یک کودک نوپا جایش را در دل همه‌ی ما داشت باز می‌کرد...جعبک بچه‌مان شده بود و ما همان مادری که دلش میخواست غیر از بچه‌ی خودش روی صورت هزاربچه‌ی دیگر هم لبخند بکارد و برای همین داشت با تمام قدرت می‌جنگید.‌ ‌ ‌#استارتاپ #کارآفرینی #اول_مسیر #تولید_محصول #مادر_شاغل #جعبک #اسباب_بازی #اسباب_بازی_کودک #فرزند_پروری #والدگری #کاردستی_کودک #کاردستی #ابزار_بازی #ابزار_کاردستی #ابزار_نقاشی #روایت_کارآفرینی #بانوان_کارآفرین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

جعبک

ادمین جعبک

0

2

❌کپشن را بخوانید❌ روایت دوم: اولین کارگاه جعبک خانه‌ی من بود. قسمت هال و پذیرایی خانه را دو قسمت کردیم. برای کارگاه سنگر درست کردیم که کودک هشت‌ماهه‌ی خانه واردش نشود‌. صبح در خانه‌ی ما جمع می‌شدیم برای کارها. برای بچه‌ها هم برنامه می‌ریختیم که سرگرم شوند؛ گرچه کار همیشه آن طور که پیش‌بینی میکردیم هم پیش نمی‌رفت؛ چون بچه‌ها اساسا غیرقابل پیش بینی هستند و ما این را در کارمان پذیرفته بودیم. همه‌ی کارها توی پذیرایی و آشپزخانه و اتاق بچه انجام می‌شد. کابینت کنار پنجره‌ی آشپزخانه را که نور‌خوبی داشت می‌کردیم استدیو‌ی عکاسی و کف و دیوارهای اطرافش را با کاغذ رولی می پوشاندیم. ته هال پذیرایی را می‌کردیم قسمت بسته بندی و ارسال. وسط هم بچه‌ها می‌دویدند و بازی می‌کردند. گاهی تا نه شب کار می‌کردیم و در انتها وقتی بچه های‌تیم با خستگی می‌رفتند خانه، من می‌ماندم و یک خانه‌ی ترکیده که زمینش مثل میدان مین پر از نخود و لوبیا و بقایای آرد بازی و خمیربازی بود. البته با حضور بچه‌ای که از صبح نخوابیده بود و کلافه بود و آقای همسر که از سرکار آمده بود و چندساعتی هم در اتاق مانده بود تا کار ما تمام شود‌. گاهی زیر فشار کارها درست وقت خستگی، وقت مریضی بچه‌هایمان یا وقتی کارها گره می‌خورد، غول ناامیدی سر و کله‌اش پیدا می‌شد و می‌آمد سراغمان و شروع می‌کرد توی ذهنمان خواندن که: چه کار داری می‌کنی تو؟ بچه را گذاشتی توی فشار؟ تو مادری؟ چه همسری هستی؟ این هم محصولتان! آخر چه کسی به چنین چیزهایی اهمیت می‌دهد؟ آن وقت باید کمر می‌بستی برای جنگیدن هر روزه با غول‌ ناامیدی که هرازگاهی سر از تاریکی بیرون می آورد و شک را مثل خوره می‌انداخت به جانت که هر طور شده از ادامه دادن بایستی. حتما شما هم تجربه‌اش کرده‌اید‌. توی هر اتفاق مهم و بزرگی غول ناامیدی درست وقتی کم آورده‌ای، سر و کله اش پیدا می‌شود و دست می اندازد دور گردنت و تویی که باید بجنگی و ادامه بدهی. اما جعبک کوچک همیشه چیزی داشت که از ما دلبری کند و نگذارد غول ناامیدی سیاهی را پخش و پلا کند توی قلبمان! ما حواسمان گرم کار بود و جعبک مثل یک کودک نوپا جایش را در دل همه‌ی ما داشت باز می‌کرد...جعبک بچه‌مان شده بود و ما همان مادری که دلش میخواست غیر از بچه‌ی خودش روی صورت هزاربچه‌ی دیگر هم لبخند بکارد و برای همین داشت با تمام قدرت می‌جنگید.‌ ‌ ‌#استارتاپ #کارآفرینی #اول_مسیر #تولید_محصول #مادر_شاغل #جعبک #اسباب_بازی #اسباب_بازی_کودک #فرزند_پروری #والدگری #کاردستی_کودک #کاردستی #ابزار_بازی #ابزار_کاردستی #ابزار_نقاشی #روایت_کارآفرینی #بانوان_کارآفرین

شما میتوانید مطالب بیشتری از صفحات محتوایی و دیگر صفحات بامانو بخوانید

برای دسترسی نامحدود به مطالب و استفاده از امکانات دیگر اپلیکیشن بامانو مانند ساخت آلبوم خانوادگی، اپلیکیشن بامانو را نصب کنید. با عضو شدن شما از محتواهایی پشتیبانی میکنید که دوست دارید بیشتر از آن ها مطلع باشید

پست های مشابه

برو به اپلیکیشن