chamran_kids
دنبال کننده
10
پست
765
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
. پسرهاى كلاس اول هر هفته يك شهردار دارند. مسئوليت شهردار تميز كردن كلاس و مرتب كردن آن است... البته بچه هاى كلاس هم به شهردار در تميز كردن كلاس كمك مى كنند. . #مسئوليت_پذيرى #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشى_شهيد_چمران
21 آبان 1397 11:20:30
0 بازدید
chamran_kids
🎉 غافلگیری به سبک چمرانی... دخترهای پیش دبستانی، کلاس شان را برای روز معلم و غافلگیر کردن معلم شان تزیین کردند... #شش_ساله_ها #پیش_دبستانی_ها #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #حمزه_دوران #چمرانی_ها #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران
15 اردیبهشت 1398 05:27:28
0 بازدید
chamran_kids
عموهای پنج ساله😎👇 . تو مهدتعاملی پنج ساله ها، یه سری عمو داریم که به نوبت معلم میشن بعد با ابزاری مثل بطری، چسب، کاموا،کاغذ رنگی، چوب بستنی و دکمه چیزهای مختلف درست میکنند و به خاله و دوستاشون یاد میدن🤗 . اینجا عموهای خیلی جدی داریم مثلا به خاله میگن: حواسم هست گوشای کرمو رو نذاشتی! 😏 یا باید بادبادک خندون رو دقیقا عین من درست کنی! 😅 . بعدم به خاله و دوستاشون میگن: از کاراتون عکس بگیرید، توی گروه بذارید!😁 بعدش هم خیلی دقیق اون هارو بررسی میکنند🧐 . پ.ن: خانم ملیکا صادقی در حال حاضر مربی بچه های چهار تا شش ساله ی مهد تعاملی (حسینیه کودک مجازی)هستند. تحصیلات ایشون در حوزه ی مدیریت خانواده هست و بیش از سه سال تجربه ی کار با کودک رو دارند. . #حسینیه_کودک_شهید_چمران #مهد_تعاملی #مهد_مجازی #آموزش_مجازی#معلمان_کوچک #پسران_چمرانی #چمرانی_ها #کودکانه #کودک#معلم_های_چمرانی
11 آذر 1399 18:34:49
0 بازدید
chamran_kids
💡 شما چه آرزویی دارید؟ اصلا به آرزوهایتان فکر می کنید؟ تخیل کردن می تونه ذهن تون رو باز کنه. و وقتی ذهن باز باشه می تونید کار های بزرگ تری انجان بدین. دیروز تو نماچه دخترهای ادبستانی، وقتی همه ی مامان ها اومدن، تصمیم گرفتیم کمی تخیل کنیم و آرزوها مون رو نقاشی کنیم و بعد با پارچه و رنگ، رنگی رنگیش کنیم. دخترها سریع دست به کار شدند. آرزوهایی که مثل خودشان ساده و پاک بود؛ آرزوی خواهر و برادر داشتن، آرزوی رفتن دوباره به اُپارک، آرزوی سفر مشهد، آرزوی مادری که همیشه در خانه کنارشان باشد، آرزوی سُر خوردن روی رنگین کمان و... اما در قسمت مادران، برای بعضی هایشان سخت بود آرزوی شان را بکشند. آرزوهایی که مثل خودشان پر بود از مهربانی و امید؛ آرزوی نمازخواندن عید فطر به امامت امام زمان( عج)، آرزوی بودن در بهشت، آرزوی داشتن خانواده ای شاد پر از فرزندان کوچک و بزرگ،آرزوی بیعت با امام زمان، آرزوی بودن خورشید و برکت آن همیشه و همه جا، آرزوی زندگی کردن در سرسبزی، آرزوی رفتن به کربلا با همه ی بچه های کلاس و... #نماچه #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #چمرانی_ها #آرزو
01 مرداد 1398 07:28:48
0 بازدید
chamran_kids
. ✅معلم های عزیز! حالا که این روزها عزاداری های بچه ها تموم شده میتونید بهشون پیشنهاد بدید یا به عنوان یکی از فعالیت هاي کلاسی ازشون بخواید که یه قاب عکس جالب و ساده درست کنند؛ بعد اگر تو محرم عکسی گرفتن توقاب قرار بدن یا از هیئت و کارهای خوبی که در این ایام انجام دادن، داخل دایره ی قاب نقاشی بکشن 🤩🖤 . ✔این فیلم آموزش ساختن یه قاب عکس خورشیدی قشنگه حتما ببینید⬆️😊 ❗❗❗فعالیت قاب عکس، مخصوص بچه های بالای هفت سال هست❗❗❗ . پ.ن: این فیلم محتوای یکی از فعالیت های جالب داستان بازی تکیه ی آقا بزرگ هست😇🌹👇🏻 @agha_bozrg . 🟩این پست رو ذخیره کنید و برای معلم ها بفرستید🙃 . #محرم #معلم_خلاق #تکیه_آقابزرگ #ساختن_قاب_عکس #قاب_عکس #قاب_خورشیدی #کودک_و_نوجوان #امام_حسین_علیه_السلام
01 شهریور 1400 13:38:00
7 بازدید
chamran_kids
. همه ی ما از بچگی هایمان عکس داریم. از بچه هایمان هم مرتب عکس و فیلم میگیریم. غیر از درست کردن آلبومی از عکسها و نصبِ آنها به در و دیوار چه استفاده هایی از آنها کرده ایم؟ . کلا چقدر بچه ها را درگیر کودکی شان و روندی که با آنها داشتیم میکنیم؟ البته به غیر از مواقعی که از سر ناراحتی و عصبانیت بهشان سرکوفت میزنیم و تمام تلاش هایمان را برایشان مرور می کنیم؟😉 . حالا مادری را تصور کنید که روزهای آخر زندگیش را میگذراند. نگران بچه هایش است و دوست دارد این روزهای آخر به آن ها خوش بگذرد و آنها بعدا او را فراموش نکنند. فکر می کنید چه کار می کند؟🤔 . شما برای محکم کردن ریشه های بین خودتان و بچه ها چه کارهایی میکنید؟ . پ.ن: دیدن فیلم سینمایی نامادری رو به همه ی پدر مادرها و معلم ها و خلاصه همه ی دوستانمان توصیه می کنیم😊 . #مدرسه_آرزوها #مادری #مادر_آرزوها #عکس_های_کودکی #خاطرات_مشترک#فیلم_سینمایی #نامادری#فیلم_سینمایی_خوب
17 اسفند 1399 09:06:30
0 بازدید
ادمین چمران
0
0
📖 برادرلی چاکرز، پشت میزش، ته کلاس...ردیف آخر...صندلی آخر نشست.هیچ کس در صندلی کناری یا جلویی او ننشسته بود.برادلی جزیره بود. اگر میشد میرفت و تو کمدِ کلاس جا خوش میکرد. در آن صورت دیگر ناچار نبود صدای خانم ایبل را بشنود. گمان نمیکرد خانم ایبل کَکَش هم بگزد.شاید او هم دلش میخواست برادلی جلوی دیدش نباشد، بقیه ی کلاس هم همینطور. برادلی در کلُ فکر می کرد اگر تو کُمد می نشست، همه را خوشحال تر می کرد، اما افسوس که صندلی اش در کمد جا نمیشد.... برادلی همچین پسری بود.پسری که به معلم کار نداشت. به هم کلاسیهایش هم همینطور. تمام زنگ جغرافیا مشغول قیچی کردن نقشه اش بود، تکلیف نمی نوشت و به دروغ در خانه گفته بود جزء شاگردهای ممتاز کلاس است... پدری سختگیر دارد که تهدیدش میکند اگر خوب درس نخواند او را به مدرسه شبانه روزی نظامی میفرستد و مادری دارد که میداند برادلی در مورد خودش در مدرسه، راست نمیگوید ولی نمیداند دقیقا اوضاع او چطور است چون پسرش هر بار به بهانه ای نمیگذارد او را به مدرسه برود و نامه ها را به دستش نمیرساند... ولی این بار خانم ایبل، معلم برادلی، دست به کار شده و به خانه شان زنگ میزند و مادرش را رسما به مدرسه دعوت میکند. بهانه های برادلی فایده ندارد و بالاخره ملاقات صورت میگیرد... ادامه دارد... پ.ن: هیچ وقت در زمان تحصیلتان برادلی بودید یا یک برادلی را از نزدیک دیدید؟ #مدرسه_آرزوها #مدرسه #دانش_آموز #مدرسه_خوب #مدرسه_بد