پست های مشابه
madaran_sharif
. #م_شبانی (مامان علی ۱۳، محمدحسن ۹، فاطمه حسنا ۶ساله، محمدهادی ۴ماهه) گل پسرا هنوز به سن تکلیف نرسیدن ولی اولی دیگه نزدیکه! میدونستم باید پلهپله مقیدش کنم تا عادت کنه.👌🏻 نشستم فکر کردم و پرسوجو و مطالعه تا به یه سری راهکار رسیدم.😍 اول از همه سعی کردیم وقت نماز تو خونه جذاب بشه! تابلوی «وقت نماز» با لامپهای سبز که موقع اذان روشن میشه، یه گزینهٔ جذاب بود.😊 یه کار دیگه هم که تو سن ۷ سالگیشون انجام دادیم خرید عبا و سجادهٔ بزرگ و خوشگل و مهر و تسبیح مورد علاقهشون بود.😃 بعد هم موقع زیارت امام رضا (علیهالسلام) میبریمشون صحن انقلاب کنار مزار آیتالله طهرانی تا اونجا اولین نمازشون رو بخونن و از خدا بخوان تا آخر عمر نمازخون بمونن.😌 بعدشم یه شام دوست داشتنی مثل اشترودل😋 میشه خاطرهٔ به یادموندنی.😍 یه کار دیگه که میکنیم، برپایی نماز جماعت خانوادگیه.☺️ به همه عطر میزنیم، و گاهی بعد نماز از همه با دمنوش یا شربت پذیرایی میکنیم.😋 البته الان بخاطر فسقلی خونه، کمتر میتونیم همهٔ اینا رو انجام بدیم، اما کمش هم شیرینه.😊 راستی! یه کار دیگه که کردم اینه که بدون اطلاع بچهها با چند مادر که پسرای همسن داریم هماهنگ کردم تا به بچهها پیشنهاد بدیم با هم برن مسجد!😃 گاهی موقع برگشت بستنی یا یه خوراکی دیگه میخرن و میخورن. معمولاً هفتهای یه بار با هم هماهنگ میشن ولی همینم خوبه.👌🏻 برای پسر بزرگم بعد از کلی توسل و جستجو یه پسر بزرگتر از خودش از یکی از خانوادههای خوب محله پیدا کردیم و باهاش صحبت کردیم تا با پسرم دوست بشه و پاشو به مسجد و نماز جماعت باز کنه.☺️ خداروشکر فعلاً پذیرفته و برای سه تا آقا پسر همسن پسر من برنامه گذاشته که بازی کنن یا کوه برن و بعدش برن نماز. واقعا موثر بوده!🤗 در کنار اینها، کتابهایی مثل «پر پرواز» یا داستانهایی در مورد نماز شهدا هم به روشهای مختلف در دسترسشون قرار میدیم، در قالب مسابقه یا از طریق پیشنهاد به مدرسه.👌🏻 طبق تجربهٔ خودم فکر میکنم اگه سعی کنیم در هر برنامه ای بچههای دوست و همسایه رو هم در نظر داشته باشیم و فقط به تربیت بچهٔ خودمون فکر نکنیم خدا چند برابرِ این لطف رو در حق بچههامون میکنه.😍 در نهایت، ما فقط باید وظیفهمون رو با تحقیق و مطالعه، درست انجام بدیم و نتیجه دست خداست👌🏻 و بچههای ما هم اختیار دارن راه خودشون رو انتخاب کنن. ما فقط محیط رو برای شکوفا شدن استعدادهای فطریشون مهیا میکنیم، و دعا میکنیم همیشه در راه حق باشن.😊 #مادران_شریف_ایران_زمین #مادری_به_توان_چهار #تربیت_دینی #نماز
02 شهریور 1401 17:07:19
3 بازدید
madaran_sharif
. سلام🖐🏻😄 و اما امروز میخوایم دستان پشت پردهی مادران شریف رو لو بدیم.🤭 ۱. چند نفر نویسندهی اصلی داریم که پستها رو آماده میکنن.📝☺️ اینا تو اکثر کارهای مادران شریف حضور دارن و همه جا یه سرکی میکشن.😁 گردوندن صفحه و کامنت و دایرکت جواب دادن و ویرایش کردن پستها و... خانمها جباری، اکبری، محمدی، شکوری، بهروزی، و منظمی، از این دسته هستن. که البته دوتای آخریشون فعلا در مرخصی درسی و کاری به سر میبرن.🤓 ۲. واحد رسانهمون که مسئولش خانم عارفی هستن و با کمک خانمها سازگار، سعیدینیا، حاتمپور، فرهادی و داودی به خوشگل سازی صفحه مشغولن.🎨🎶🖋️📹 کارهایی مثل: - درست کردن عکسها -عکسنوشتها - کاور هایلایت اینستاگرام - آماده کردن کلیپها - ویرایش نگارشی متنها و... ۳. واحد ترجمه (بینالمللمون😎): ترجمه کلیپهای خارجی محصول این واحده. خانمها باغانی و محرمزاده تو این قسمت مشغولن. ۴. گروه مصاحبه:🎙️ خانمها قاسمی، اسکندری، قیطاسی و نجفلو که با صاحبان پستهای #تجربیات_تخصصی (همون پستهای چند قسمتی که داستان زندگی یه مامان چندفرزندیه👶🏻) مصاحبه صوتی انجام میدن. ۵. گروه پیادهسازی:💻 این گروه هم صوتهای مصاحبه رو تبدیل به متن میکنن. مسئول گروه خانم مسگری و اعضای اون، خانمها عالم، نجفلو، قیطاسی، مهدی زاده، عارفی آغازی، سلیمانی، هاشمی، عابدین پور، کاظم، یزدیان، مجلسی، آقاشاهی، ابویی، ذاکری و طالبی زاده هستن. ۶. درست کردن پادکست:🎧🎶 تو این گروه خانمها کاظم، عبدی و آقاشاهی، گویندگی کار رو به عهده دارن و خانم نجفیپور پادکست رو آماده میکنن. ۷. گروه مطالعاتی:📚 خانم باغانی مسئول دورهی مطالعاتی هست و خانمها سلیمانی، مسگری، عابدی، سلمانی، عبدالهی، جوکار و تبریزی کمک میکنن. بریده کتابها محصول این واحده.👌🏻 ۸. کانالهای مادران شریف: خانم محمدپور، ادمین اونها هستن و پستها رو بارگذاری میکنن. و خانم پازوکی، مسئول بخش ارتباط با ما هستن. ۹. لایوهامون: که خانمها ابوذر، فرهادی و علیعسگری مجریگری اونها رو به عهده دارن. ۱۰. عکسنوشتهای مناسبتی:📿 خانمها سلیمانی (پیدا کردن محتوا) و ابوذر (درست کردن عکس) این مسئولیت رو بر عهده دارن. ۱۱. پروژه تحلیل راهکارهای جمع نقشهای بانوان:👩🏻💻 مسئول گروه خانم جباری هستن و خانمها یعقوبی، عارفی، اسماعیلی، محمودی و...، تو این کار پژوهشی همراهی میکنند. ۱۲. مسئولیت مالی: با خانم روانبخش هست.💳💵 ۱۳. آرشیو پستها: خانم اکبری زحمتشو میکشن.🧾 #تولد_دو_سالگی #مادران_شریف_ایران_زمین
19 مهر 1400 16:42:56
2 بازدید
madaran_sharif
. #ر_ن (مامان سه فرزند ۷ساله، ۴ساله و ۶ماهه) . چادری شدم. اولش یکم نگران بودم که میتونم ازپسش بربیام یا نه! چون دیگه نمیتونستم اون آدم باکلاس باشم. . اما حس میکردم کارم درسته. چون کمکم دیدم خیلیم بد نیست. انگار از قید و بندهایی که برای ظاهرم داشتم رها و آزاد شده بودم و حس آرامش داشتم. نگران نبودم چه قضاوتی درموردم میشه و آدمای اطرافم این ظاهر رو میپسندن یا نه.🤷🏻♀ . ترم اول بودم. تو اون ترما، اوضاع پسرهای همدانشگاهی، همیشه موضوع بحث دخترای اطرافم بود و اخبارشون بین همدیگه رد و بدل میشد. . من اما تصمیم گرفتم قاطی این بحثا نشم و خودم رو از این کنجکاویا و خبر گرفتنها، رها کنم. اینطوری تمرکز بیشتری داشتم. . دیگه تو کلاسا راحت بودم و تو آزماشگاهها سرمو پایین میانداختم و هر کاری لازم بود برای اون درس انجام میدادم. بدون اینکه نگران چیزی باشم. . روزها میگذشت و من حوزه دانشجویی رو در کنار درسم ادامه میدادم. فعالیتهای فرهنگیم هم زیاد شده بود. . ترم پنج بودم که توسط یکی از دوستان متاهل، به همسرم معرفی شدم. با هماهنگی خانواده، چون محل زندگی خانوادهام شهر دیگهای بود، اولین بار در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی با هم صحبت کردیم. . بعد از چندین بار صحبت و پرسش و پاسخ از طریق ایمیل و... حوالی عید غدیر، عقد کردیم.💑 فرداش من میانترم داشتم و اولین بار قرار گذاشتیم و تو کتابخونه درس خوندیم. . هر دومون دانشجو بودیم و به شدت درس میخوندیم و تفریحاتمون بیشتر اردوهای دانشجویی و جهادی بود. از اولین اردو جهادی متاهلی که برگشتیم، ماه رمضون بود.🌙 من و خانواده چهار پنج روزه، جهیزیه خریدیم و دو روز بعد، فردای عید فطر، عروسی گرفتیم.👰🏻🤵🏻 . روز عروسی به جای لباس عروس، یه لباس مجلسی شیری رنگ پوشیدم و آرایشگاه هم به عنوان عروس نرفتم که هم هزینه کمتری بدم و هم آرایش طبیعیتر و کمتری داشته باشم. . آتلیه هم قرار نبود بریم و دختر خالهام ازمون عکس و فیلم گرفتن. ولی فقط به خاطر دل مامانم، همون روز عروسی بدون هماهنگی قبلی رفتیم آتلیه و چند تا عکس گرفتیم. . دم اذان هم از بلندگوها اذان پخش شد و نماز خوندیم. . . مراسم ازدواجمون ساده برگزار شد. چون هم خودمون میخواستیم ساده باشه و به رسومات، اهمیت نمیدادیم و هم اینکه واقعا سرمون شلوغ بود و وقت نداشتیم.😅 . زندگیمونو تو خوابگاه متاهلی شروع کردیم. . . #تجربیات_تخصصی #قسمت_سوم #مادران_شریف_ایران_زمین
08 مهر 1399 17:19:58
0 بازدید
madaran_sharif
. #پ_بهروزی #قسمت_سوم . حال روحی و جسمی نه چندان مساعد، منو از فکر کردن به دانشگاه🎓 تا مدتی بازداشت. ضمن اینکه مدیریت خانه برای منی که تا حالا مشغول هر چیزی به جز #خانه_داری بودم، خیلیییییی سخت بود.😩😰 . از صبح علی الطلوع🌄 تا پاسی از شب🌃 درگیر کارهای حداقلی خانه.😕 . چرا واقعا؟!؟ ۱۲ سالِ تحصیلی شاگرد اول مدرسه بودم!!!بعد اولین بار بادمجونها رو با پوست سرخ کرده بودم.😨😣🙈 #مدرسه قراره چیکار کنه دقیقا؟! مارو برای ایفای نقش در خانواده و جامعه آماده کنه؟! یا فقط برای ورود به #دانشگاه؟! اصلا #نسل_سوخته ماییم😁😆 که همهجا (از جمله در مدرسه و خانواده) بهمون گفتن تو فقط درس بخون، ما بقیه کاراتو میکنیم. حالا کجایید که بیاید بادمجونامو پوست بگیرید؟!🍆😅😅😁 . لازمه بگم که مامانم آشپزی میکردن😅، خیلی هم زبر و زرنگ و فرز هستن. ولی نمیدونم چرا من هررررر کاری میکردم جز اینکه بایستم بغل دست ایشون و کار یاد بگیرم.😒😕 . بگذریم... . یه کم که سرحال شدم👩 و با خانهداری هم تا حدی کنار اومدم، با هدایت و حمایت آقای همسر👳،مطالعه گسترده📗📘📙📚📖 و روزانه راجع به سه موضوع مهم✨ که تا اون موقع ازش غافل بودم رو شروع کردم... . یک؛ #تغذیه_صحیح و #طب_سنتی 🍎🍞🍲🍖🍢 دو؛ #همسرداری و قواعد زندگی مشترک👸💑 سه؛ #تربیت_فرزند👶👦 . انصافا اون مدت انقدرررر برام مفید بود که احساس میکردم اگر تمام دوران تحصیلم، اینطور جهتدهی شده بودم چقدررررر الان بزرگتر بودم😔😕.میزان مطالعهام از زمانی که دانشگاه میرفتم خیلیییی بیشتر بود، #راضیتر و #شادتر از همیشه بودم. چون واقعا این مطالب رو برای خودم تو این شرایط، ضروریتر و کاربردیتر میدونستم. اون لذتی که فقط تو کلنجار رفتن با مسائل ریاضی تجربه کرده بودم، دوباره برام تکرار شد، اما این بار با مطالعهی مجموعهی #تا_ساحل_آرامش و بعدش #من_دیگر_ما و طبیعتاً استفاده از اون مطالب تو متن زندگیم. . این کتابها شدن پایهی ثابت هدیههای که به عزیزانم میدادم.🎁🎀📚📖 . از فراغت حاصل از مرخصی تحصیلی استفاده کردم و رفتم کلاس خیاطی✂...و باز هم ناشی بازیهای وحشتناکم کاملا نشون میداد که تا حالا به چرخ خیاطی نزدیک هم نشدم. (مثلاً اینکه با تعجب پرسیدم مگه چرخ خیاطی دو تا نخ داره؟!فک میکردم چرخ هم مثل خودمون کوک میزنه میره جلو😅😅😅) ادامه دارد... . #پ_بهروزی #ریاضی۹۱ #تجربیات_تخصصی #خانه_داری #خیاطی #حلیم_بادمجان #بادمجان #مادران_شریف
05 بهمن 1398 16:55:23
0 بازدید
madaran_sharif
. #ه_محمدی (مامان #محمد ۲ سال و ۵ ماهه) . ماجرای محمد و #کتاب قصههاش📚 . من از اون مامانهایی نبودم که از قبل به دنیا اومدن بچهشون، براش کتاب میخوندن! . حتی تا بعد از یکسالگی محمدم، فکر میکردم کتاب براش بیفایده است و هنوز نمیفهمه!🙄 . وقتی دوستام تو گروه، از کتاب قصههای مناسب سن بچههاشون میپرسیدن، اونم بچههای هم سن و سال محمد، تنها واکنش من این بود که، وا🤔 مگه بچههاتون از الان قصه میفهمن؟!😲 . تنها کتابهای پسرم، یک کتاب رنگ آمیزی میوهها (با چند بیت شعر در هر صفحه که هیچوقت نخوندمشون)، و دو کتاب چوبی کوچیک اسم حیوانات بود... . بعدتر یه کتاب قصهی حیوانات هم براش خریدیم، و یه کتاب که دوستم بهمون هدیه داده بود؛ . ولی من مقاومت میکردم برا پسرم بخونم.😐 . . گذشت و گذشت... محمد دو سالش شده بود و هنوز به جز کلماتی چند، حرف نمیزد.😕 اطرافیان میگفتن چون با پسرت حرف نمیزنی، بلد نشده... . آخه مگه باید چی میگفتم؟!🤷🏻♀️ به جز حرفای روزانه بخور و بیا و بپوش، که حرفی نداشتم... . . تا اینکه یه روز، تصمیم گرفتم یکی از دو سه کتابی که داشتم، براش بخونم. . شعرای کتاب، نه منو جذب میکرد، نه اونو! چون واقعا نمیفهمیدش! . ما داشتیم زبان خودمون، یعنی ترکی یادش میدادیم، و شعرا، همه فارسی بودن...🙁 . دست به کار شدم و با افسوسی از اینکه چرا کتاب برای بچههای ترک زبان نداریم😒، محتواشونو برا پسرم ترجمه کردم...🙂 . براش خیلی جذاب بود.🤩 اما جذابتر از اون، توضیح عکسای کتاب بود!😍 .. این آینه ست این کمده مامانش میخواد بهبه بیاره بخورن... . نتیجهش شگفتانگیز بود!🤩 شب که همسرم اومد، داشت همونا رو برای باباش بازگو میکرد. . خوشحالیم غیرقابل وصف بود😇 اصن اشک تو چشام حلقه زد. . تصمیم گرفتم به صورت جدی براش کتاب بخونم. . راستش یه کم سخت بود... خودمو مجبور میکردم به کاری که هیچ وقت عادت نداشتم. ولی نتیجهش بهم انگیزه میداد...😊 . محمد خیلی علاقه داشت... حتی وقتی من میرفتم سراغ آشپزخونه، همچنان به صفحاتش نگاه میکرد و معدود کلماتی که ازش یادگرفته بود، برام توضیح میداد...😃 . . تا چند روز با همین دو سه تا کتابی که داشتیم، سرگرم شدیم... بعدش در یک حرکت، رفتم لوازم تحریر فروشی سر خیابون، و از معدود کتابایی که داشتن، همهی خوباشو خریدم، و شد هفت هشتا کتاب جدید🤩 . یکی یکی، چند روز یه بار ازشون رونمایی میکردم... . خداروشکر حرف زدنش خیلی بهتر شد. . الانم یکی از علایقش، کنار بازی با لگوها و ماشینهاش، دیدن عکسای کتاباشه...☺️ . . #روزنوشت #مادران_شریف_ایران_زمین
30 مرداد 1399 17:09:29
0 بازدید
madaran_sharif
. #ط_اکبری (مامان #رضا، #طاها، #محمد ۶، ۴.۵ و ۲ساله) . در کنار اون ابعاد از بندگی، یه برنامه عبادی سبک ولی تضمینی هم لازم داشتم! برای عرض ادب بندگی که البته اثرات دنیوی و اخروی فراوانی هم داره . بااین شرایط: ✅مستمر و واجب طور! یعنی سعی میکنم سرم رفت برنامهم نره طبق آداب، برای تقرب عبد به مولا ✅اشکال نداره در مسیر بندگی، کمی بیشتر جسممون اذیت بشه. اما با اصلاح زیرساختها، مشقتهای بیخودی باید حذف بشن! ✅درنظرگرفتن اصلاح پذیری زیرساختها (شرایط خودمون، زندگی و خانوادهمون) برای اجرای اون برنامه! . 1⃣ نماز اول وقت خیلی پراکنده مطالبی در خصوص نماز بهم میرسید، کتاب و صوت و... و توصیه اکید آیتالله بهجت به نماز اول وقت حتی بدون حضور قلب! اوایل نماز اول وقتم با چاشنی دو دور چادر پیچیده دورم و کشمکش همراه بود😤 ✅ولی حواسم بود بگم خدا جون من میخوام ادب بذارم که سرموقع میخونما! تازه خمیازه هم نمیکشم😉 ایاک نعبد و ایاک نستعین... ✅کمکم زیرساختها رو درست کردم که مشقت الکی برام نداشته باشه زود رها کنم. قبل اذان بچهها رو مشغول میوه کنم، شیرخوار رو سیر کنم بازی خمیر و...بذارم. کمکم بچه ها عادت کردند؛ اذانه مامان برو نماز😁 . 2⃣ بیداری بین الطلوعین ✅حذف تدریجی ناهار خودم، شام سر شب و مفصل، بازیهای انرژی سوز برای بچهها در طول روز و در نتیجه خواب زود هنگام توصیههایی بودند که باید به مرور انجام میدادم البته نتونستم همهش رو هر روز اجرا کنم ولی لطف خدای جبار، اندک من رو برکت میداد😃 . 3⃣برنامهی خاص عبادی هم در طول روز پخش میشه و خودمون و بچهها به مرور عادت میکنیم؛ ✅بخشی بینالطلوعین، بخشی بعد نمازها، بخشی سر اجاق گاز یا موقع شست و شو، بخشی همزمان با خواباندن بچهها . و اما برنامهی تضمینی👇 🔹قرائت قرآن قبل خواب با رعایت آداب 😊 (بهتره در گروههای ختم قرآن یکی دو صفحهای شرکت کنیم) 🔹تعقیبات نمازها که میشه با بدو بدو و سرو صدای بچهها هم انجام داد کتابی هم نیست پاره بشه، دعای سلامتی و فرج امام زمان، دعای خیر برای امت اسلام، پدر و مادر، فرزندان و دعا به جهت پاکی و تقرب نسل، آیتالکرسی، سوره توحید، صلوات و آیه ۲ و ۳ سورهی طلاق از وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ... شاید همهش نه اما حتما حتما یه درخواست از رب العالمین👌🏻 . بقیه برنامههای تضمینی رو توی نظرات ببینید.😊👇 . #روزنوشت_های_مادری #قسمت_چهارم (آخر) #مادران_شریف_ایران_زمین #رابطه_عبد_و_مولا #ادب_بندگی
23 مرداد 1399 17:23:15
0 بازدید
مادران شريف
0
0
. چند وقته نسبت به خودم حس تازه به دوران رسیدگی دارم! 🙄 یه مامان اولی جوگیر که فکر میکنه با مطالعات تربیتی که داشته میتونه علامه دهر رو تربیت کنه و تحویل اجتماع بده😒 یه مامان اولی کم ظرفیت که همهش با لحن بدی ایراد میگیره از مادربزرگ پدربزرگا👵👴 و فکر میکنه الانه که مامانبزرگ بچهش رو به جای علامه دهر علامه شهر بکنه!😬 . -اَه مامان چرا شکلات دادین بهش؟ الان ذائقهش عوض میشه😐 -چرا بهش میوه دادین؟ الان سیر میشه دیگه غذا نمیخوره😶 -تا گریه میکنه به حرفش گوش میدین حالا دیگه فکر میکنه هر کاری رو میتونه با گریه پیش ببره😖 -چرا با بازی بهش غذا میدین؟ چرا انقدر هر لحظه در مورد غذا خوردنش حرف میزنین و حساسش میکنین؟ بچه باید بفهمه غذا خوردن یه امر طبیعیه و خودش باید بخوره غذاشو تا سیر بشه😑 -چرا بهش گفتین بالای چشمش ابروعه؟ شما مگه نمیدونین بچهم تا ۷ سال امیره؟😤 . خدایی خیلیاشم حقه...🤔 اما امون از وقتی که نتونی مثه یه دختر خوب بگی مامانِ عزیزم پدرِ گلم بیاین بشینین براتون چایی بریزم ☕ میخوام دو کلوم باهاتون حرف بزنم: -راستش میدونین که روایت داریم که بچه تا ۷ سال امیره...😊 برای همینم ما دوست داریم عزتش پامال نشه و محترم باشه -واقعیت اینه که هرچقدر در مورد غذا خوردن بچه بیشتر حساسیت نشون بدیم کار سخت تر میشه...🙂 . امان از اون وقت... که برای من شده هر وقتی که میریم خونه خانوادهها😓 . عجیب تر اینجاست؛ که وسط این همه مطالعات گهربار و علامه تربیت کن این شعار رو هم داشته باشی که "بچه مگه چند ساعت در هفته در ارتباط با مادربزرگ پدربزرگه که بخوایم انقدر حساس باشیم؟ چی توی تربیت بچه مهم تر از رفتارهای پدر و مادر با هم دیگه، با بچه و با دیگرانه؟ ته تهش چند ساعت در هفته بچه خارج از چارچوب من رفتار میکنه و بعد از چند وقت میفهمه قانون خونه خودمون با خونه مامانبزرگا فرق داره." . اما فقط شعار!😪 . پس حالا که اهل عمل نیستم بهتره یکم دلمو قلقلک بدم! . من وقتی مادر شدم یه کوچولو مادر و پدر و جایگاهشون رو درک کردم؛😪 فهمیدم اول از همه تمام وجودم رو مدیونشونم... . حالا حس میکنم لازمه زودتر مادربزرگ بشم تا حس مامانبزرگ بابابزرگارو هم یه کم درک کنم.😂 . خلاصه هر چی خواستم منطقی به خودم بفهمونم نشد، حالا فعلا دارم روزی چند بار تکرار میکنم "همه تزهای تربیتی رو بذار دم کوزه آبشو بخور اگه به خاطر تربیت بچهت دل مامان و بابات رو میشکونی..."🏺💔 . #ف_جباری #روزنوشتهای_مادری #مادران_شریف_ایران_زمین