chamran_kids
دنبال کننده
10
پست
765
مجتمع آموزشی شهید چمران اینجا کودک سبک زندگی اسلامی را بازی می کند.
پست های مشابه
chamran_kids
🍚 همیشه نباید برای بازی بچه ها دنبال اسباب های گران قیمت و آنچنانی باشیم. ابزار های ساده ای مثل آرد، گل و خمیر می توانند ساعت ها یک کودک را سرگرم کنند. پ.ن: خبر دارید که کارگاه های مادر و کودک چمرانی ها دوباره راه افتاده؟ اولین کارگاه، کارگاه آرد بازی بود که دیروز برگزار شد. منتظر کارگاه های بعدی باشید😊 #کاچی #کارگاه_های_چمرانی #کارگاه_مادر_کودک #حسینیه_کودک_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران
26 خرداد 1398 04:40:13
0 بازدید
chamran_kids
🌱 برای درس علوم، می شود کتاب علوم را باز کنی و در خیال و تصور ریشه و برگ را به بچه ها آموزش دهی، می توانی از موقعیت های اطرافت هم استفاده کنی... و بچه ها خودشان از نزدیک ببینند، لمس کنند و خودشان تجربه و کشف کنند. یکی از پسرهای کلاس دومی، برای دوستانش تعدادی گلدان هدیه آورد... خودش درمورد گیاه و شرایط نگهداری برای آنها توضیح داد. و با کمک یکدیگر طنابی درست کردند و گلدان هایشان را از پنجره کلاس آویزان کردند. #کلاس_دومی_ها #علوم #چمرانی_ها #ادبستان_پسرانه_شهید_چمران #مجتمع_آموزشی_شهید_چمران #حمزه_دوران
25 فروردین 1398 06:13:30
0 بازدید
chamran_kids
. #ریاضی همیشه جزو سخت ترین درس ها بوده و من خودم تو دبستان یه استرس همیشگی براش داشتم. شاید چون فکر می کردم به هیچ دردی نمیخوره؛ مثلا چرا باید هی چندتا پرنده ی روی شاخه رو شمرد؟ . حالا تو ادبستان سعی کردیم این حس برای دخترهای چمرانی ایجاد نشه!😊 . دخترهای چمرانی به کتاب ریاضی، کتاب زنبوری میگفتن و ما اصلا عنوان #کتاب_ریاضی نداشتیم. . از همون کلاس اول، مباحث ریاضی رو وارد کارهای روزمره مون کردیم. یه نفر مسئول شمردن بشقاب ها و میان وعده ها و تقسیم بین بچه ها بود. . یا مثلا تکلیف خونه مون این بود که مامان نصف ظرف سالاد رو درست کنه و دخترها هم نصف دیگه رو عین مامان درست کنند. . دخترها تو بسته بندی مواد غذایی مختلف دسته های ده تایی رو یاد گرفتن! . تازه با آوردن میوه برای عصرونه و به تعداد اعضای خانواده هم بحث جمع و تفریق تو ریاضی رو تمرین کردن. . با این روش ها و کلی روش های ساده ی دیگه میتونیم ریاضی رو برای بچه ها شیرین و جذاب کنیم!🙃 . به نظر شما ریاضی کجاهای زندگی مون کاربرد داره و میشه بچه ها رو از همون راه با ریاضی آشنا کرد؟🤔 . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #دختران_چمرانی #آموزش_ریاضی #چمرانی_ها #درس_خواندن_جذاب
26 مرداد 1399 18:22:58
0 بازدید
chamran_kids
🎉 🖋 بعضی وقتا یه خاطره های خوبی از بچگی مون داریم که دلمون میخواد برای بچه هامونم تکرارش کنیم. بعضی وقت ها هم یه حسرت هایی داریم که دوست داریم برای بچه هامون حسرت نمونه. 🌈 غدیر و جشن غدیر یکی از همین خاطره هاست. یادمه وقتی کوچیک بودم، از صبح تا شب خونه ی پدربزرگ جمع می شدیم. عیدی می گرفتیم، بازی می کردیم و کلی شربت و شیرینی می خوردیم. من از عید غدیر خاطره ی خوبی دارم. شما چه خاطره ای دارید؟ خاطره ی جشن و شادی؟ یا نه خاطره ای ندارید؟ 🤝 می خواهیم باهم شروع کنیم و عید امیر رو برای بچه های دنیا خاطره ساز کنیم. 🎊برای یه جشن بزرگ آماده اید؟ برای یه کار بزرگ باید یه نیت بزرگ هم داشت... #جشن_بزرگ #عید_امیر #برکه_رنگین_کمونی #عید_غدیر #کودک #شیعه #عید_شیعیان
15 مرداد 1398 17:43:48
0 بازدید
chamran_kids
#ورق_بزنید . خوابگاه دختران . 📝قسمت سوم . دوران ابتدایی ما دختران دهه شصتی، باهمه فراز و نشیب هایش به پایان رسید و ما وارد دوره راهنمایی شدیم. دوره ای عجیب و پیچیده.خیلی از بحران های جسمی و روحی برای ما در این دوران اتفاق افتاد. بحران هایی که معمولا بدون آگاهی های قبلی بود. همین قضیه خیلی از بچه ها را دچار مشکل کرد و باعث شد دوستان همسن، در حل این بحران ها به هم کمک کنند که اکثرا این کمکها موفقیت آمیز نبود و حتی مشکل ساز هم بود. در این دوران بود که نماز جماعت، لباس مدرسه و خیلی چیزهای دیگر به راحتیِ دبستان، برای بچه ها قابل هضم نبود و طغیان ها داشت یکی یکی در وجود بچه ها شکل می گرفت معلمهای پرورشی کماکان یکی از نقطه قوت های مدارس بودند. در دوران راهنمایی صبحگاه های متفاوت تری را تجربه می کردیم. حفظ قرآن برای ما معمولا از این دوران شروع شد و اتفاق خیلیِ مبارکِ اردوهای یک روزه و حتی اردوهایی که شب جایی بمانیم. فقط نمیدانم چرا مدرسه کمترین تلاش را برای راضی کردن خانواده ها انجام میداد. ما را با یک برگه به خانه می فرستادند و خودمان باید با هر ترفندی که بلد بودیم خانواده مان را راضی میکردیم تا به ما اجازه دهند به اردو برویم. دوستانی داشتم که یک هفته به طور مستمر بابت اردو گریه می کردند شاید دل خانواده شان نرم شود. خاطره ی اولین اردوهای قم جمکران در این سن برای ما ماندگار شد و حالا که فکر می کنم واقعا سن خوبی بود برای تجربه های جدید کنار آدمهایی که خانواده ات نیستند ولی میتوان بهشان اطمینان کرد. یکی از چالش های ما در دوران راهنمایی، تنوع مربی ها بود. ما که در ابتدایی با یک معلم اصلی و نهایتا دو سه تا معلم ورزش، خط و ...سر و کار داشتیم یکدفعه وارد محیطی شدیم که برای هر درس یک معلم داشتیم. با روحیات و سلیقه های متفاوت. خود منتا مدت ها سردرگم بودم که هر مربی برای کدام درس بود، چه تکلیفی داد و چه توقعی از ما سر کلاس دارد. باز این مسئله هم جزء چیزهایی بود که بعضی مدارس برایش فکری کرده بودند و بعضی نه. فلسفه وجودی معلم راهنما از همین جا نشات گرفته بود،کسی که بتواند با بچه ها ارتباط بگیرد و بین این همه معلم جورواجور، دانش آموزان را راهنمایی کند. مثل معلمهای پرورشی معلم راهنماها هم توانمدی های مختلف داشتند. بعضی در انجام ماموریت مهمشان موفق بودند و بعضی نه. ارتباط نداشتن یا کم داشتن همه معلم های یک پایه باهم، خودش کار را خیلی سخت کرده بود. ادامه مطلب در کامنت اول 👇
12 تیر 1399 18:45:39
0 بازدید
chamran_kids
. تومدرسه چیزی به اسم امر و نهی و اجبار درباره حجاب وجود نداره اما فضا به شکلی هست که خود بچه ها کم کم به سمتش کشیده میشن و حتی خودشون به هم دیگه این موضوع رو یادآوری می کنند. . تو قصه ها و برنامه هایی که احکام برای بچه ها گفته میشه، غیر مستقیم به حجاب و مدل اون اشاره میشه. . تویکی از جشن هاعمو اعلایی به بچه ها چادر مشکی هدیه دادن و حتی حضور خودشون در برنامه های مختلف کمک میکرد که بچه ها حجاب رو تمرین کنندو بدونند که در حضور یه آقا پوششون متفاوت میشه. . یکی از موارد مهمی که به این موضوع کمک میکرد هم این بود که بچه ها تفاوت حجاب خاله هاشون رو درکلاس و در مواجهه با آقایون می دیدند مثلا اینکه چادرسرمیکنن، ساق دستشون میکنند و... برای همین تغییرات براشون کاملا ملموس میشد. . یادمون باشه تو سن و سال دخترهای ما، الگوی خوب خیلی اهمیت داره چون بچه ها از کسایی که خیلی دوستشون دارن و باهاشون ارتباط مستمر دارند به شدت تاثیر میگیرند و این موضوع تو پذیرش و فهم حجاب هم خیلی موثرهست.😊 . #ادبستان_دخترانه_شهید_چمران #دختران_چمرانی#حجاب#چمرانی_ها
04 مهر 1399 15:23:45
0 بازدید
ادمین چمران
0
0
#ورق_بزنید . #تابستانی_برای_مرد_هزار_چهره 📝قسمت سوم . تابستان دوم/ از فیل اسباببازی تا تابلوی دیواری . پسرعمهام ارهمویی و تخته سهلا گرفته بود، وسایل مختلف درست میکرد و بین اقوام و دوستان میفروخت. من و برادرم هم دیدیم عجب اتفاق جالبی است، هم کار میکنیم و پول درمیآوریم، هم میتوانیم با چوب همهچیزهای خفنی را که دوست داریم تولید کنیم. روزهای اول وسایل خیلی ساده درست کردیم. طرحش را هم از پسرعمهام گرفته بودیم. یک فیل ساده و یک اردک. هرکدام سه یا چهار قطعه داشتند و سرهم میشدند. بعد از اتمام ساخت، آنها را فروختیم. مدتی که گذشت یک کتاب پیدا کردیم پر از الگو، البته مقوایی بود، ولی همه الگوها را میشد با تخته سهلا اجرا کرد. یادم است پیچیدهترین پروژهای که انجام دادیم اسکلت یک دایناسور گیاهخوار بود که نزدیک به 100قطعه داشت. بعد از تمام شدن، دایناسور را به آزمایشگاه مدرسهمان فروختیم. البته یادم نیست پولش را دادند یا نه! من میساختم و داداشم بازاریاب بود. بعد از مدتی دیدیم کسانی که از ما خرید میکنند، محدود به فامیل و همسایهها هستند و آنهم به خاطر این است که دل ما نشکند. واقعیت این بود که همسایهها و فامیل، به اسکلت دایناسور یا اردک نیاز نداشتند، پس رفتیم سراغ تولید وسایل کاربردی. زیر قابلمهای، زیر استکانی و .... ساختیم که بازار نسبتاً خوبی داشت. روی چوبها را روغن جلا میزدیم که هم زیباتر شوند و هم خراب نشوند. آخرین پروژههای آن تابستانمان هم تابلوی آیات، احادیث و اسامی الهی و ائمه بود. از کتابهای معماری پدرم، الگوی کتیبهها، گِرهها و اسلیمیها را کپی کردیم، روی چوب چسباندیم و اره کردیم. یک تابلوی مزین به اسم محمد رسولالله صلیالله علیه و آله را آن موقع ( 20سال پیش) 5000تومان به یکی از همسایههایمان فروختم. 5000 تومان خیلی پول بود برای ما! ساخت این تابلو نزدیک به یک ماه زمان برد. چون تابلواش 50تا حفره داشت که باید سر هرکدام، اره را باز میکردم و میبستم. یکبار پدرم ما را به کارگاه چوب حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام برد. فوقالعاده بود. درهای حرم را درست میکردند. بوی چوب گردو و عناب حس خوبی به آدم میداد. ابزارهایی که داشتند و کارهایی که انجام میدادند، خیلی پیچیده و عظیم بود. از آن روز یکی از رؤیاهایم این شد که یک روز بتوانم درِ یکی از حرمها را درست کنم. جایی که زائرها آن را میبوسند. . ادامه مطلب در کامنت اول👇 #تابستانه #اوقات_فراغت #کار_مفید #سرگرم_کردن_بچه_ها #نجاری